گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست
جلد دوم
محمد باقر سبزواری و مسأله غنا





به هر روی، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزواری «2» (م 1090) كه موقعیت سیاسی- مذهبی بالایی در اصفهان داشت، مطرح گردید، زمانی كه وی این بحث را مطرح كرد، مخالفت زیادی از فقیهان، به ویژه نسلی از فقهای عرب مقیم اصفهان را كه موضع ضد صوفی داشته و این موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق كركی (م 940) به این سوی داشتند، بر انگیخت؛ به طوری كه رساله‌های متعددی در این باره نوشته شد. وحید بهبهانی (م 1206) نوشته است: صاحب كفایه- یعنی محقق سبزواری صاحب كفایة الاحكام- غنای در قرآن را استثناء كرده است. شنیدم كه شماری از فضلا، بیش از بیست رساله در رد بر او نوشتند كه همه آنان از شاگردان آقا حسین خوانساری و از برجستگان روزگار بودند. «3»
مشكلی كه وجود دارد این است كه آیا محقق سبزواری رساله‌ای در رد تحریم مطلق غنا یا به اصطلاح تحلیل غنا داشته است یا نه؟ در این باره باید گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنی كوتاه در كتاب كفایة الاحكام [تألیف به سال 1055] «4» كه ضمن آن غنای در قرآن را از اصل غنا، استثنا كرده است. دوم رساله مستقلی كه عنوان آن رسالة فی تحریم الغناء می‌باشد. با همه جستجویی كه صورت گرفته، «5» تاكنون رساله‌ای در حلّیت قسمی از غنا از محقق به دست نیامده است. تنها شاهدی كه درباره
______________________________
(1). سبزواری، محمد علی، تحفة العباسیة، صص 1606- 1611
(2). درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش بنگرید: مهدوی، مصلح الدین، خاندان شیخ الاسلام.
(3). نجومی، مرتضی، رسالة الغناء، ص 37
(4). مهدوی، مصلح الدین، همان، ص 98
(5). این جستجو را استاد مختاری و دوستانشان برای تدوین میراث فقهی غنا و موسیقی انجام داده‌اند.
ص: 702
وجود چنین رساله‌ای در دست است، عبارت محقق سبزواری در كفایه است:
نزد ما اختلافی در تحریم غنا فی الجمله نیست و اخبار و احادیث مربوط به آن فراوان است ... اما شماری از اخبار، دلالت بر جواز آن، بلكه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد ... و ما تفصیل این مطلب را در برخی از رسائل خود آورده‌ایم. (و فصّلناه فی بعض رسائلنا). «1»
این جمله اشاره به رساله‌ای از مؤلف دارد كه این نظر در آن جا مورد بحث قرار گرفته است؛ در حالی كه رساله تحریمیه ایشان، چیزی بر خلاف دیدگاه موجود در كفایه است.
از رساله تحریمیه او در غنا، دانشمندانی چون میرلوحی «2» (م بعد از 1085) شیخ حرّ عاملی «3» (م 1104)، میرزا عبد الله اصفهانی افندی «4» (م ح 1129) و ملا اسماعیل خواجویی «5» (م 1173) یاد كرده‌اند. شیخ علی عاملی (1013- 1104) نخستین ردیه نویس محقق سبزواری، پس از پایان رساله خود می‌نویسد كه پس از تألیف رساله خود، رساله‌ای از محقق سبزواری در تحریم غنا دیده است. وی به طعنه می‌افزاید: البته تألیف این كتاب، نه از آن بابت است كه مجتهد گاه عقیده‌اش تغییر می‌كند، بلكه چیزی جز آن است! «6» عاملی گاه در رساله‌اش، اشاراتی به این نكته دارد كه افزون بر شنیدنی‌ها، مطالبی را در نوشته‌های محقق سبزواری دیده است. این هم می‌تواند اشاره- فقط اشاره- به همان رساله مفقوده باشد. «7»
رساله تحریمیه سبزواری با تصحیح آقای علی مختاری در مجموعه میراث فقهی «غنا و موسیقی» دفتر اول (صص 5- 59) به چاپ رسیده است. محتوای این رساله با آنچه كه محقق در كفایه آورده و گفته است كه مطلب را در برخی از رسائل خود تفصیل داده، سازگار نیست؛ بنا بر این دلالت دارد- البته در حد احتمال و هیچ شاهد مستقلی غیر از این عبارت بر آن نیست- كه وی رساله مستقلی در باب غنا داشته و در آن مفاد مطلب موجود در كفایه را كه گرایش به حلیت غنای قرآنی دارد، شرح كرده بوده است. ملا اسماعیل خواجویی به عكس، باورش این است كه محقق ابتدا رساله تحریم غنا را نگاشته و بعد از آن دیدگاهش
______________________________
(1). مختاری، رضا، همان، دفتر سوم، ص 1634
(2). میرلوحی، سلوة الشیعة، میراث دفتر دوم، ص 353 در آن جا ضمن اشاره به رساله‌هایی كه درباره تحریم نوشته شده می‌نویسد: یكی از آن رساله‌ها، رساله‌ای است كه مولانا محمد باقر خراسانی تألیف كرده.
(3). عاملی، شیخ حر، امل الامل، ج 2، ص 250
(4). افندی، ریاض العلماء، ج 5، ص 45
(5). خواجویی، رسالة فی الغناء، ص 611
(6). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 100
(7). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 84 و حیث نقل عن محلّل الغناء- و رأیته بعد النقل فی كلامه- ان السید المرتضی رضوان الله علیه موافق له علی ذلك ...
ص: 703
به حلّیت قسمی از غنا تغییر كرده است. خواجویی كه رساله تحریمیه خود را ناظر به سخنان محقق سبزواری- و سید ماجد بحرانی- نوشته، تنها مطالبی كه نقل و نقد كرده، از كفایه «1» و احیانا ذخیرة المعاد سبزواری است. وی در میانه رساله خود، می‌نویسد: اكنون كه این مطالب را نگاشتم، آگاه شدم كه محقق سبزواری رساله‌ای در تحریم غنا نوشته است.
وقتی آن را به دست آوردم، دیدم كه او در قدیم قائل به تحریم غنا- ی قرآنی- بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلكه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وی در كفایه است كه می‌گوید: و فصّلناه فی بعض رسائلنا. این سخن او اشاره به همین رساله [یعنی رساله تحریم] است. «2» در حالی كه ما پیش از این گمان می‌كردیم كه مقصودش رساله مستقلی بوده كه در اباحه نوشته بوده است». «3» سپس بخش‌هایی از متن رساله تحریمیه سبزواری را كه معتقد است مؤلف دارای «ذهن ثاقب و فكر صائب» است، همراه با شرح و توضیح آورده است.
به نظر می‌رسد، دلیل اصلی آوردن این متن آن است تا نشان دهد، نظر قدیم محقق سبزواری كه به اعتقاد خواجویی تحریم بوده، درست‌تر از نظر بعدی او در كفایه است كه به تحلیل گرایش دارد. خواجویی درست مانند شیخ علی عاملی كه به طعنه گفته است، تغییر عقیده محقق از تحلیل به تحریم «4» نه از بابت عوض شدن رأی اجتهادی مجتهد است، می‌نویسد: این كه شاهد هستید كه وی بعد از رساله تحریم، مطالب دیگری را در كفایه آورده كه دارای «اختلاطات عجیبه و اختلافات غریبه» است، لیست ممّا یوجبه تجدّد رأی المجتهد، ناشی از تغییر رأی اجتهادی مجتهد نیست، بلكه ناشی از هواپرستی و مخالفت با ادلّه است. «5»
آنچه مهم است این كه ما از تاریخ تألیف كفایه كه سال 1055 است آگاه هستیم؛ اما از تاریخ تألیف رساله تحریم غنای او آگاهی نداریم تا بدانیم كدام یك زودتر تألیف شده است. از آن جا كه شیخ علی رساله تحریم غنای خود را در رد بر محقق در ربیع الاخر سال 1087 نگاشته، و در پایان آن اظهار داشته كه رساله تحریم غنای محقق را پس از تدوین رساله‌اش دیده، به نظر می‌رسد، فعلا می‌توان پذیرفت كه، محقق ابتدا بر عقیده تحلیل بوده
______________________________
(1). خواجویی، همان، صص 629- 630، 633
(2). مصحّح نوشته است كه بدون تردید مقصود محقق در این عبارت، رساله تحلیلیه است نه تحریمیه.
(3). خواجویی، همان، ص 611
(4). شگفت آن كه شیخ علی، در ردیه خود بر محقق، می‌نویسد كه او سالها قائل به تحریم بوده و پس از آن به خاطر انگیزه‌هایی از جمله تكثیر سواد، به تحلیل غنا روی آورده است. (به مباحث بعدی توجه فرمایید).
(5). خواجویی، همان، ص 619 صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج‌2 704 محمد باقر سبزواری و مسأله غنا ..... ص : 701
ص: 704
و پس از آن رساله تحریم را نگاشته است. مسأله دیگری كه زمان این دو نظر را تا اندازه‌ای به هم نزدیك می‌كند آن است كه استفتایی كه از محقق در باب خوانندگی و غنای رایج میان صوفیان شده، و وی در آن قائل به حرمت شده و نوشته است: «فرقی نیست كه غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر» مربوط به پیش از سال 1060 هجری بوده است؛ زیرا این پاسخ را سید محمد میرلوحی در اواسط همین سال در كتاب سلوة الشیعة درج كرده است. «1»
مهم آن است كه محقق در مقام یك عالم برجسته و یك صاحب منصب دینی در شهر اصفهان، در كفایه خود كه متن مهمی در فقه بوده، عقیده خاصی را مطرح كرده كه با عقیده محمد تقی مجلسی (م 1070) و فیض كاشانی (م 1091) همسانی دارد. وی حرمت را روی مفهوم غنای بدون قید و شرط نبرده، بلكه غنای حرام را غنایی می‌داند كه در زمان صدور روایات، در قالب مجالس لهو، توسط كنیزكان و آوازه خوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه می‌شده و مردان در آن حاضر می‌شده‌اند. «2» آشكار است كه این استدلال، زمینه را برای توسعه مصادیق غنای حلال فراهم كرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلكه شامل موارد دیگری نیز می‌شود. فیض كاشانی این توسعه را با صراحت بیش‌تری بیان كرده است:
و علی هذا فلا بأس بسماع التغنّی بالاشعار المتضمّنة ذكر الجنّة و النار و التشویق الی دار القرار، و وصف نعم الله الملك الجبّار، و ذكر العبادات، و الترغیب فی الخیرات، و الزهد فی الفانیات و نحو ذلك. بدین ترتیب شنیدن آوازی كه در آن اشعاری در باب یاد آوری بهشت «3» و جهنّم و تشویق به بهشت و وصف نعمت‌های الهی و یاد آوری عبادات و ترغیب در كارهای نیك و زهد ورزی در دنیا و امثال آن، ایرادی ندارد. «4»
عبد الحی رضوی (م بعد از 1141) نیز عین عبارت فیض كاشانی را در رساله خود آورده است. «5»
______________________________
(1). میرلوحی، سلوة الشیعة، ص 357
(2). مختاری، همان، دفتر سوم، صص 1633- 1642 (این صفحات بخشی از كتاب كفایة الاحكام در باب مسأله غناست.)
(3). یادآوری بهشت، می‌تواند اشاره به حدیثی باشد كه اشاره به جواز خریدن كنیز صاحب صدایی است كه انسان را به یاد بهشت می‌اندازد: ما علیك لو اشتریتها فذكّرتك الجنة. بنگرید: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 60، ح 5097
(4). فیض كاشانی، الوافی ج 17، ص 223؛ این عبارت، مورد تمسخر ملا اسماعیل خواجویی قرار گرفته و پس از نقل آن نوشته است: فانظروا یا اولی الابصار الی تلوّنات هؤلاء الاخیار الابرار. خواجویی، رسالة فی الغناء، ص 618
(5). رضوی، عبد الحی، حدیقة الشیعة، برگ 63
ص: 705
ابراز این عقیده توسط محقق- و احیانا پیش از او توسط مجلسی اول و فیض- سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحریم را پس از كفایه نوشته باشد، می‌توان گفت، وی به دلیل تغییر رأی اجتهادیش و یا به قصد آرام كردن گرد و خاكی كه توسط مخالفان بر پا شده بوده، رساله تحریمیه را نگاشته و از آنچه كه در كفایه یا رساله‌ای مستقل- كه به دست نیامده- تألیف كرده، برگشته است.
محقق سبزواری در رساله تحریم غنا، پس از ارائه ادله حرمت غنا، از خواندن قرآن یاد كرده و روال بحث را در تحریم ادامه داده است. شگفت‌ترین بخش آن، بخش پنجم است كه ضمن آن به وضعیت زمان خود و آوازه خوانی رایج میان صوفیه اشاره و از آن انتقاد كرده است. وی می‌نویسد:
در میان جماعتی از مردم روزگار ما، خواندن قرآن با آوازه و نغمه رایج گشته است؛ همین طور خواندن و شنیدن دعاها و اذكار؛ گاه این وضعیت به خواندن اشعار متصوّفه و مانند آن با آواز، سرایت كرده و از دایره عوام فراتر رفته، به خواص از اهل علم و دیانت و افرادی كه منسوب به تقوا و عدالت هستند، رسیده است. این افراد این گونه استدلال می‌كنند كه خواندن آنچه در قرآن، دعاها و اشعار متشمل بر حكمت و موعظه آمده است، غنا نیست؛ بلكه غنا، چیزی است كه مردمان اهل لهو و فجور در مجالس گناه و شراب و غیره به آن می‌پردازند ... گاه نیز به این مطلب استدلال می‌كنند كه عرف این قبیل موارد را غنا نمی‌داند و بنا بر این حرام نیست. گاه نیز گفته می‌شود كه حقیقت غنا مجهول بوده و ثابت نیست كه این قبیل موارد غنا باشد و از آن جا كه اصل اباحه است، تا دلیل كافی نباشد، نمی‌توان این موارد را حرام دانست. «1»
محقق سبزواری، سپس به بیان جواب این اشكالات پرداخته و با توجه به این كه غنا یك لغت عربی است، دخالت دادن عرف عجمی را در آن ناصوان می‌شمرد. وی می‌گوید كه در لغت، به همه این موارد غنا گفته می‌شود؛ كما این كه اهل موسیقی نیز لفظ غنا را شامل همه این موارد می‌دانند. وی تأكید دارد كه حتی عرب امروز نیز غنا را شامل همه این موارد می‌دانند. در نهایت می‌نویسد: آنچه شایسته افراد متّقی و متدیّن، به ویژه اهل علم و فقه است، آن است كه از این قبیل موارد پرهیز كرده، در كار دین، رعایت احتیاط داشته، به اصحاب اهواء نگرویده، از تمایلات نفسانی و لذّت‌های طبیعی، پرهیز كنند. در این زمان، بهتر آن است تا در كار دین احتیاط نموده، تنها بر امور یقینی تكیه كرده، درست همان طور
______________________________
(1). سبزواری، رسالة فی تحریم الغناء، ج 1، ص 44
ص: 706
كه ائمه اطهار علیهم السلام دستور داده‌اند، [رفتار كنند؛] چرا كه اشتباه و اشكال در مسائل و ادله فراوان بوده و شبهات و اختلافات و رسوخ هوای نفس در اظهار نظرها فراوان است. «1»
وی در پاسخ استفتای دیگری كه از وی درباره به آواز خواندن آیات قرآنی شده، بار دیگر نظر خود را دایر بر تحریم تأكید كرده است. وی می‌نویسد:
خلافی میان علمای امامیه- رضوان الله علیهم اجمعین- نیست در این كه غنا و سرود حرام است و از احادیث متعدده ظاهر می‌شود كه كبیره است؛ فرقی نیست كه غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر. و فتوای بعضی از علمای سابق به تحریم رقص و تصفیق به نظر رسیده و فتوای كسی به اباحت آن به نظر نرسیده است. كتبه الفقیر محمد باقر السبزواری. «2»
این پاسخ، ما را با مشكل بیش‌تری درباره دیدگاه محقق سبزواری روبرو می‌كند. دشواری این است كه چگونه است كه محقق با داشتن رساله تحریمیه و این پاسخ صریح، آن چنان از ناحیه دانشمندان ضد صوفی این دوره، مورد حمله واقع شده است. به نظر می‌رسد برای مخالفت، انگیزه‌های دیگری هم در كار بوده است.

فیض كاشانی و مسأله غنا

فقیه دیگری كه تمایلاتی از هر جهت مشابه محقق سبزواری داشت، بلكه به مراتب در این مسأله از او صریح‌تر بود، ملا محسن فیض كاشانی (م 1091) است. وی نه تنها در گرایش فقهی خود همانند وی می‌اندیشید- و این خط تا صاحب مدارك (محمد بن علی موسوی عاملی- م 1009- و از آن جا تا مكتب فقهی مقدس اردبیلی می‌رفت) «3»- بلكه در مبحث نماز جمعه و از جمله همین بحث غنا نیز همان عقیده سبزواری را داشت. به علاوه، وی نیز همانند محقق، شخصیت سیاسی داشت و مدتی منصب امامت جمعه اصفهان را عهده‌دار بوده با شاه عباس دوم (1052- 1077) و سپس شاه سلیمان (1077- 1105) ارتباط داشت.
در برابر این خط، مخالفان متعددی قرار داشتند كه بسا در مسأله نماز جمعه و غنا و گاه صرفا در مسأله غنا، با محقق سبزواری و فیض كاشانی سخت درگیر شدند.
دیدگاه فیض كاشانی آن چنان كه در برخی از آثار او آمده، حرمت غنایی است كه در
______________________________
(1). همان، ص 51
(2). میرلوحی، سید محمد، سلوة الشیعة و قوة الشریعة، ص 375
(3). مدرسی طباطبائی، مقدمه‌ای بر فقه شیعه، صص 56- 57. مكتب فقهی مقدس اردبیلی، یكی از مكتب‌های فقهی نیرومند این دوره است؛ البته این به معنای آن نیست كه هر فتوایی متأخرین این مكتب دارند، متأخرین آن‌ها نیز داشته‌اند. مهم روش‌هاست كه تا اندازه‌ای یكسان بوده و نوعی سنت شكنی نسبت به اقوال گذشته است كه در این مكتب وجود دارد.
ص: 707
زمان امویان و عباسیان معهود بوده؛ و جز آن، حرمتی ندارد. گذشت كه محقق سبزواری تنها در مورد تحلیل غنا در خواندن قرآن بحث كرده بود؛ هر چند آن استثنا، در اصل، به نفی حرمت مطلق غنا برگشته و این راه را برای دیگر استثناءها نیز فراهم كرده بود. در اینجا فیض، شاید حتی مقدّم بر او در این باره سخن گفته است. این تقدم از آن روست كه وی بحث غنا را در كتاب مفاتیح الشرایع خود كه آن را به سال 1042 هجری تمام كرده، مطرح كرده و این نظر خود را در آن جا بیان نموده است. وی پس از اشاره كوتاهی به اقوالی كه در باب حرمت غنا آمده است، می‌نویسد:
آنچه كه از مجموع اخبار وارده به دست می‌آید، آن است كه حرمت غنا و آنچه كه متعلق به اجرت و تعلیم و شنیدن و خرید و فروش و همه اینها می‌شود، اختصاص به صورتی از غنا دارد كه معهود و متعارف در زمان امویان و عباسیان بوده و در مجالس آمیخته از زن و مرد كه سخنان باطل و لهو و لعب به وسیله آلات موسیقی، در آن وجود داشته، بوده است؛ یعنی آن چیزی كه مشتمل بر فعل حرام باشد. «1»
فیض در ادامه، با احتیاط می‌نویسد: البته گفتنی است كه انجام برخی از كارها، حتی اگر مباح باشد، نسبت به اصحاب مروّت سزاوار نبوده و جز در مواردی كه هدف حقی در كار باشد، نباید آن‌ها انجام داد. «2» وی همین عبارت را در كتاب محجّة البیضاء «3» نیز كه تهذیب و تلخیص كتاب احیاء علوم الدین غزالی است، آورده است. این، مطلب احتمال آن را كه رأی وی در باب غنا- آن گونه كه برخی از مخالفان گفته‌اند- متأثّر از غزّالی باشد، تقویت می‌كند.
فیض، بیست و شش سال بعد از تألیف مفاتیح، در كتاب وافی كه آن را در سال 1068 هجری به پایان بوده، در ادامه چند حدیث، همان مطالبی را كه در مفاتیح الشرایع آورده، تكرار می‌كند؛ «4» و این نشان می‌دهد كه عقیده‌اش تغییر نكرده است. در آن جا می‌افزاید: شنیدن تغنّی به اشعاری كه متضمّن یاد از بهشت و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمت‌های الهی و یاد از عبادات و ترغیب در كارهای خیر و زهد ورزی در دنیاست، اشكالی ندارد. «5» بنا بر این باید گفت، فیض كاشانی در این مسأله، موضعی صریح‌تر
______________________________
(1). فیض كاشانی، مفاتیح الشرایع، ج 2، صص 20- 21؛ مختاری، همان، دفتر سوم، ص 1655
(2). مختاری، همان، ص 22
(3). فیض كاشانی، المحجة البیضاء، ج 5، صص 226- 227؛ مختاری، میراث فقهی، غنا و موسیقی، ج 3، ص 1656
(4). فیض كاشانی، الوافی، ج 17، صص 221- 222؛ مختاری همان، دفتر سوم، ص 1653
(5). فیض كاشانی، الوافی، ج 17، ص 1654
ص: 708
از محقق سبزواری داشته است.
این فتاوی، همراه با شایعاتی كه انتشار می‌یافت، سخت موقعیت فیض را به مخاطره انداخته و سبب شد تا اشخاصی مانند ملا محمد طاهر قمی (م 1098) كه شدیدا ضد صوفیه بود، وی را مورد حمله قرار دهند. صوفیانی هم كه پی فرصت می‌گشتند، بر دامنه این شایعات می‌افزودند. از جمله یكی از این صوفیان، با نام ملا محمد علی صوفی مقری از مشهد به اصفهان نزد فیض رفت و در بازگشت به مشهد، به دیگران گفت: اعمال و اموری را كه صوفیان انجام می‌دهد، فیض تجویز كرده و حتی در مجلس و محضر خود او انجام می‌شود. مقصود از این قبیل اعمال، سماع و مانند آن بود. متن كامل این سؤال و جواب در كتاب هدایة العوام- كه وصف آن را در مقالی دیگر آورده‌ایم «1»- آمده، از جمله، درباره خواندن «اشعار عاشقانه و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن و چله داشتن» سؤال شده و فیض نوشته است، به چیزی كه از ائمه معصومین علیهم السلام روایت نشده باشد، هیچ گونه تعبّدی ندارد.

موضع گیری بر ضد دیدگاه تقسیم غنا به حرام و حلال‌

اشاره

ردّیه نویسی بر كسانی كه فتوای به غنای حرام و حلال می‌داده‌اند، صرفا ردیه نویسی بر ضد یك رأی فقهی نبوده است. از آنچه گذشت، دریافتیم كه این نظر بیش‌تر از آن كسانی بود كه تمایلات عارفانه و صوفیانه داشتند؛ از این روست كه مبارزه بر ضد این رأی، در واقع نوعی مبارزه بر تصوف بود. خواهیم دید كه شیخ علی عاملی (م 1103) نه تنها جدا رساله‌ای در باب غنا نوشت و در آن جا صوفیه را عامل رواج آن نظر معرفی كرد، بلكه دو فصل از كتاب السهام المارقة خود را كه در ردّ بر صوفیه بود، به بحث غنا اختصاص داد. شیخ حرّ عاملی نیز در رساله مستقل خود، ریشه اصل این فتوا را غزالی دانسته و در كتاب رد صوفیه خود نیز مبحث غنا را آورده است. همچنین با مطالعه رساله بسیار مهم سلوة الشیعة و قوة الشریعة از سید محمد میرلوحی، عالم معارض با مجلسی اول، در می‌یابیم كه اصل بحث غنا، با بحث صوفیه دقیقا پیوند خورده و مبارزه با غنا و آوازه خوانی و رقص [صوفیانه] دقیقا در جهت مبارزه با تصوف بوده است. در برابر، شاه محمد دارابی هم در رساله مقامات السالكین خود نشان داد كه گرایشش به حلیت غنا، بدون تردید به علایق صوفیانه‌اش برمی‌گردد.
آنچه شگفت است این كه اوج این مبارزات، حركتی است كه برخی از علمای عرب مقیم اصفهان بر ضد محقق سبزواری كه تمایلات عارفانه و فیلسوفانه داشت، آغاز شد؛ گر چه پیش از آن، میرلوحی، زمینه را فراهم كرده و در آثار خود كه شرحی از آن‌ها را در
______________________________
(1). بنگرید به بحث رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی، بخش مربوط به فیض.
ص: 709
جای دیگری آورده‌ایم، به جنبه‌های مختلف این مبارزه، پرداخته بود. در اینجا بر چندین رساله‌ای كه در این باره، از سوی موافقان و مخالفان تحریم غنا نوشته شده، خواهیم داشت.

رساله شیخ علی عاملی در ردّ محقق سبزواری‌

علی بن محمد بن حسن بن زین الدین، نبیره شهید ثانی و نواده صاحب معالم الدین، از علمای عرب مقیم اصفهان است كه در سال 1013 متولد و به سال 1104 در گذشت و در مدرسه میرزا جعفر مشهد مقدس به خاك سپرده شد. «1» وی چند كتاب با عناوین الدر المنثور، الدر المنظوم شرح كافی، حاشیه شرح لمعه و نیز رساله‌ای با عنوان تنبیه الغافلین و تذكیر العاقلین در تحریم غنا تألیف كرده است. «2» متن این رساله به كوشش آقای حسین شفیعی به چاپ رسیده است؛ «3» گر چه بنا به مصالحی، برخی از مطالب آن كه چندان به موضوع مربوط نبوده و در اصل، حاوی توهین‌های آشكاری به محقق سبزواری بوده، از آن حذف شده است. صاحب روضات، گزیده این مطالب را در كتاب خود، در ذیل شرح حال محقق سبزواری آورده است. «4»
شیخ علی كه معاصر محقق سبزواری بوده، این رساله را در رد بر نظر محقق سبزواری، یعنی همان كه در كفایة الاحكام آمده است، نگاشته و افزون بر ردّ علمی، مطالب زیادی در باب بیسوادی محقق سبزواری آورده كه بسیاری از آن‌ها را نمی‌توان درست دانست. «5»
شیخ علی، موضوع رساله خود را بر پایه تحریم مطلق غنا قرار داده و استثناء كردن خواندن قرآن را به شدت انكار كرده است. آنچه مهم است این كه، این رساله پس از رساله تحریمیه محقق سبزواری نوشته شده و برخی از استدلالهای شیخ علی درباره حرمت مطلق غنا، عینا در رساله محقق سبزواری آمده است.
شیخ علی می‌نویسد: فهم درست كلمات عربی، متوقف بر آگاهی از اصطلاح از كلام عرب و معرفت جای جای استعمال دقیق كلمات همراه با آگاهی از دانش معانی و بیان، حقیقت و مجاز، مطلق و مقید، عام و خاص و شناخت راه جمع میان جنبه‌های متنافی
______________________________
(1). در ذیل وقایع الاعوام و السنین، (ص 539) در وقایع سال 1098 از شیخ علی بن شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ زین الدین شهید ثانی، یاد كرده و می‌نویسد: و شیخ مزبور- متع الله المسلمین بطول حیاته و دوام بركاته- هشتاد و سه سال دارد.
(2). وی شرح حالش را در كتابش: الدر المنثور، ج 2، ص 238 آورده است.
(3). مختاری، همان، دفتر اول، صص 63- 100
(4). خوانساری، روضات الجنات، ج 2، صص 71- 77
(5). نكته‌ای كه صاحب روضات (ج 2، ص 77) نیز به آن تصریح كرده و برخورد شیخ علی را از روی بی‌انصافی دانسته است.
ص: 710
كلمات و چیزهای دیگر است. كسی كه مجازات قرآن و سخنان افراد بلیغ را بداند، این مطلب را بخوبی می‌فهمد. اما اگر انسان عاری از كمترین آگاهی‌ها در این زمینه باشد، همانند آن كه از تلاوت یك آیه قرآن با رعایت اقل وجوه درست خوانی آن عاجز باشد یا نتواند یك عبارت عربی را بخواند یا به صورت صحیح بنویسد، چگونه می‌تواند متصدی معرفت احكام خدا از قرآن و حدیث باشد؟ كسی كه عمری را در نماز جمعه و جماعت و نماز خود صرف كرده، اما نمی‌تواند سوره فاتحه و اذكار نماز را درست بخواند، مردم را به تقلید از خود فرا می‌خواند، خود را برترین مردم می‌داند و كسی را كه به او باور ندارد، فاسق می‌خواند.
شیخ علی در ادامه، روا دانستن غنای در تلاوت قرآن را سبب تجرّی مردم دانسته و ابراز چنین فتوایی را ناشی از حب ریاست و فزون كردن طرفدار دانسته است. وی محقق را متهم می‌كند كه، با این كه سالها قائل به تحریم غنا بوده، و شنیدن سماع صوفیان را فسق می‌دانسته، اكنون به خاطر مصالح خود و از آن جا كه می‌بیند غنا میان صوفیان شایع شده و رواج یافته، حلیّت آن را مطرح كرده و آنان نیز متقابلا در جمعه و جماعت وی حاضر می‌شوند. شیخ علی می‌افزاید: من در این شهر فردی غریب هستم؛ و از جایی می‌آیم كه این مسائلی را كه در اینجا شاهد آنم، در آن جا وجود نداشت. در اینجا مسائل خلاف دین واقعی را می‌بینم كه مردم به آن روی آورده‌اند و سبب آن، چیزی جز حب ریاست نیست.
زمان اقامت من در این بلاد، بالغ بر چهل سال است؛ در تمام این مدت، كوشش كردم تا در حاشیه باشم، اما اكنون كه می‌بینم، دین رنگ عوض كرده و ایمان عاریتی گشته، تصمیم گرفتم تا برای كسانی كه نصیحت پذیرند، نصیحت كنم؛ زیرا امر به معروف و نهی از منكر واجب است. این مصادف با زمانی شد كه كسانی در تضعیف ایمان مردم و رواج عقاید فاسد تلاش می‌كنند. بنا بر این رساله‌ای نوشتم كه گمان می‌كنم برخی از افراد عاقل و اهل تدبّر، از آن بهره برند. در این زمان كه ناقدی وجود ندارد، و تمییز و تشخیص از میان رفته، برخی بر ادعاهای خود افزوده‌اند. «1»
وی این مطالب را در رد بر محقق سبزواری می‌گوید كه این زمان امام جمعه اصفهان بوده و موقعیت بالایی داشته است.
شیخ علی درباره محقق چنین ادامه می‌دهد: او ادعای آن دارد كه افضل متقدمین و متأخرین می‌باشد؛ با این كه مایه علمی این ادعا را ندارد. وی مردم را به معتقدات خود دعوت كرده و می‌گوید اگر كسی مرا پیروی نكند، فاسق است. از جمله اعتقاد به وجوب
______________________________
(1). خوانساری، همان، ج 2، ص 73
ص: 711
عینی نماز جمعه دارد و این كه اگر كسی با او این نماز را اقامه نكند، فاسق است. در حالی كه من در حال وی كنكاش كرده دریافتم كه عاری از كمترین علومی است كه اجتهاد متوقف بر آن است ... وضع وی به گونه‌ای است كه او حتی یك سوره قرآن را نیز به درستی نمی‌تواند بخواند؛ حتی سوره فاتحه و جمعه را خوب نمی‌خواند. آن گونه كه تكبیرة الاحرام را به نصب «الله» می‌خواند؛ یعنی این نماز، از همان اوّل باطل است تا برسد به آخر. شیخ علی كه احساس می‌كند این غیبت است، پاسخ این اشكال را پیشاپیش داده می‌گوید، این برای تنبیه افراد غافل است و از باب جرح و تعدیل لازم. شیخ علی با بیان نمونه‌های دیگر، می‌افزاید:
افزون بر آنچه گذشت، به قدم عالم هم باور دارد و از فردی معتمد شنیدم كه می‌گفت: او می‌گوید آنچه میان دو جلد كتاب شفای بو علی آمده، حق است كه از آن جمله همین بحث قدم عالم است. این سخن او هم برای این ادعای اوست تا خود را نظیر فارابی و بو علی معرفی كند. وقتی شایع شد كه او قائل به قدم عالم است، از رأی خود برگشته قائل به حدوث عالم شد؛ اما قائل به قدم عالم را تكفیر نمی‌كرد. وی به نزاعی نیز كه میان وی و محقق در مجلس عقدی صورت گرفته و هر كدام وكیل یكی از دو طرف عروس و داماد بوده‌اند، اشاره كرده و این كه محقق در بكار بردن درست كلماتی كه در صیغه عقد باید جاری بشود، حاضر به پذیرفتن سخن حق او نشده است. نیز از مجلسی میهمانی یاد می‌كند كه طبق معمول، بنا به اعتبار اشخاص، اول غذا را نزد فردی كه از همه محترم‌تر است، می‌گذارند. وقتی در این مجلس، طعام را نزد شیخ علی گذاشته‌اند، به نظر وی، محقق ناراحت شده، اما نتوانسته چیزی ابراز كند و ...!
پس از آن شیخ علی به بیان برخی از فتاوی محقق كه به نظر وی نادرست است پرداخته و درست یا غلط، آن‌ها را به صورت استهزاء آمیزی بیان كرده است. «1» صاحب روضات، پس از اتمام این نقلها، با اشاره به مراتب علمی محقق، بر خورد شیخ علی را غیر منصفانه دانسته است. در واقع، باید توجه داشت كه رقابت میان این دو عالم سبب شده است تا شیخ علی كه خود نیز در شمار عالمان برجسته بوده، این چنین درباره عالمی دیگر تند روی كند. تنها نقل یك جمله از ولی قلی شاملو درباره محقق سبزواری می‌تواند روشنگر باشد كه می‌نویسد:
«در این ولا، اكثر فضلای اصفهان بل تمام ایران و سایر بلاد جهان، مقابله كتب احادیث خصوصا كلینی بر وجه تهذیب و استبصار در خدمت آن جناب می‌نمایند.» «2»
از این بخش رساله تنبیه الغافلین شیخ علی كه بگذریم، بخش اصلی رساله، به بحث فقهی- روایی درباره غنا پرداخته شده و ضمن آن كوشیده است تا حرمت مطلق غنا را،
______________________________
(1). خوانساری، همان ج 2، صص 75- 77
(2). ولی قلی شاملو، قصص الخاقانی، ج 2، ص 58
ص: 712
بدون هر گونه شرط و قیدی، ثابت كند. ابتدا روایات حرمت را آورده و سپس به بررسی روایاتی كه بوی جواز آن به مشام می‌رسد، پرداخته است. وی این رساله را در ربیع الاخر سال 1087 نگاشته است.
شیخ علی نه تنها به محقق سبزواری حمله كرده، با فیض كاشانی نیز درگیر شده است.
صاحب روضات می‌نویسد كه وی مانند همان برخوردی كه با سبزواری داشته، بلكه به مراتب بدتر و تندتر، بر ضد فیض داشته و متقابلا فیض با او داشته است؛ به طوری كه نقل شده است كه فیض او را به خاطر این كه نسل چهارم از شهید ثانی بوده، به طعنه، هضم رابع لقب می‌داده است. «1»
شیخ علی در رساله السهام المارقه نیز دو فصل را به بحث غنا اختصاص داده و در آن جا ضمن انكار غنای در قرائت قرآن، آن را با كار اهل فسوق و كبائر مقایسه می‌كند. وی می‌نویسد كه نظریه تحلیل قسمی از غنا، از ملاحده و صوفیه‌ای مانند غزالی به این سوی سرایت كرده است. «2»

رساله شیخ حر عاملی‌

شیخ محمد بن حسن معروف به حرّ عاملی (1033- 1104) پس از گذراندن دوره‌های تحصیلی خود در جبل عامل، به سال 1073 عازم ایران شده در مشهد اقامت گزید و همانجا درگذشت. وی صاحب آثار ارجمندی است كه مشهورترین آن‌ها كتاب وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة و امل الامل در شرح حال علمای جبل عامل و دیگر دانشمندان شیعه است. «3» وی با دربار صفوی نیز رفت و شد داشت، «4» و گفته شده است كه در مشهد منصب شیخ الاسلامی هم داشته است! «5»
شیخ حر در سال 1073 هجری رساله‌ای درباره غنا نگاشت و پس از آن، در كتابی كه با عنوان الاثنا عشریه در رد بر صوفیه تألیف كرد، بابی را به این مسأله اختصاص داد. همین طور در كتاب الفوائد الطوسیة نیز فصلی را به مسأله غنا پرداخت كه خلاصه‌ای از همین
______________________________
(1). خوانساری، همان، ج 4، ص 391
(2). مختاری، همان، دفتر 3، ص 1665
(3). درباره او بنگرید: مقدمه وسائل الشیعة، چاپ مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ زراقط، عبد المجید، الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا، صص 138- 180
(4). وی در رساله‌ای كه درباره استعمال توتون نگاشته، از مذاكره شاه سلیمان با خود درباره حكم توتون یاد كرده است. این رساله، ضمن مقاله «آراء فقها درباره توتون و تنباكو در دوره صفوی» به چاپ رسیده است.
(5). فاضل، محمود، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه جامع گوهر شاد مشهد، ج 4، ص 1885
ص: 713
رساله غنائیه اوست. «1»
رساله شیخ، در حدود چهارده سال پیش از تألیف رساله شیخ علی نگارش یافته؛ اما به هر روی نظرش، ناظر به نظری است كه به نام محقق سبزواری و فیض شهرت یافته است.
البته در این رساله، نامی از محقق برده نشده و تنها مطالبی از وی بدون ذكر نام آمده است.
رساله حاضر كه تنها از آن یك نسخه بر جای مانده، به وسیله استاد رضا مختاری تصحیح و به چاپ رسیده است. «2» به رغم آن كه شیخ حر این رساله را پیش از رساله شیخ علی نوشته، اما در رساله خود تصریح می‌كند كه در شرح حدیث معروف در باب خواندن نیكوی قرآن از مطالب «بعض المحققین من مشایخنا المعاصرین» استفاده كرده است. محقق محترم نوشته‌اند كه مقصود رساله السهام المارقة من اغراض الزنادقة است كه اصل همان مطلب هم ابتدا در كتاب الدر المنثور او بوده و پس از آن به صورت مستقل در این رساله آمده است. «3»
شیخ حر در آغاز این رساله، از شبهه‌ای یاد می‌كند كه در این زمان، بر برخی از مردم غالب آمده است (شبهة غلبت علی بعض اهل الزمان). گروهی از آنان، از این شبهه نجات یافته، اهل تقوا و ایمان گشته‌اند؛ گروهی هم به سوی دیگر در غلطیده، وضعیت بدی پیدا كرده‌اند. اصل شبهه، ناشی از روایتی است كه در كتاب كلینی آمده و در آن بر صوت زیبا در خواندن قرآن تكیه شده است. شیخ حر، دوازده دلیل «4» برای عدم صحّت استناد به این حدیث برای غنای قرآنی اقامه كرده است. از برخی اشارات موجود در كتاب، چنین به دست می‌آید كه به هر حال، وی در رد كسی یا نوشته‌ای سخن می‌گوید؛ اما این كه این شخص به درستی چه كسی است، دست كم از نقلهای موجود روشن نمی‌شود. سهل است كه وی عبارتی هم از رساله محقق سبزواری در تحریم غنا نقل كرده است! «5» كه به احتمال این تردید را بیش‌تر می‌كند كه وی رساله‌اش را در رد بر او نوشته باشد.
شیخ حر، كه از عالمان معروف ضد تصوّف است، در ضمن دلیل پنجم خود در رد دیدگاهی كه غنای قرآنی را پذیرفته، با اشاره به حرمت مطلق غنا بدون تخصیص حرمت آن
______________________________
(1). مختاری، رضا، همان، دفتر اول، ص 105
(2). همان. حق آن بود كه به دلیل تقدم این كتاب از نظر زمانی بر كتاب شیخ علی، در مجموعه میراث فقهی، ابتدا رساله شیخ حر و سپس رساله شیخ علی عاملی به چاپ می‌رسید. گویا تقدیم و تأخر رساله‌ها بر پایه سال درگذشت مؤلفان بوده است!
(3). عاملی، شیخ حسن، رسالة فی الغناء، ص 131
(4). شیخ حر از مؤلفانی است كه می‌كوشد تا آن جا كه ممكن است بر اساس عدد دوازده فصول و ادله خود را ارائه دهد. نمونه‌ای دیگر از آن در همین رسالة فی الغناء در فصل ششم آمده است. همچنین كتاب الاثنا عشریه و ابواب داخلی آن نیز شاهد بر همین تمایل است.
(5). عاملی، شیخ حر، رسالة فی الغناء، ص 151
ص: 714
به مجالس لهو و لعب می‌نویسد:
و هذا التخصیص مذهب بعض الملاحدة و الصوفیة من المخالفین كالغزّالی و أضرابه، فإنّه خصّه بما یعمل فی مجالس الشرب؛ این تخصیص اختصاص به مذهب ملاحده و صوفیه از سنّیان دارد؛ مانند غزالی و امثال او. آنان تحریم را مختص غنایی می‌دانند كه اختصاص به مجالس شرب خمر دارد. «1» [و در جای دیگر می‌نویسد:] و العجب من استدلال بعض الصوفیة به علی اختصاص تحریم الغناء بما یقع فی مجالس الشرب تقلیدا لبعض العامة. شگفت از برخی از صوفیان [شیعه مذهب] است كه به پیروی از سنیان به این قبیل روایات [كه اشاره به مجالس لهو و لعب و غنای آن‌ها دارد] استناد كرده‌اند كه غنایی حرام است كه مختص مجالس شراب خواری باشد. «2»
وی بر این باور است كه این نظر آنان به میان برخی از شیعیان كه شیطان آنان را فریب داده، وارد شده است. «3» وی در فصل پنجم، به تبیین منشأ اصلی این شبهه پرداخته و ریشه قضیه را خواندن غنایی اذكار و اشعار توسط برخی از منسوبان به زهد و تدیّن كه متمایل به تصوّف هستند، می‌داند. اینان با تمسّك به عرف، چنین ابراز می‌كنند كه به جز آنچه كه در مجالس لهو و لعب است، عرف، غنایی را نمی‌شناسد و تنها همان را مصداق غنا می‌داند. به علاوه، بر این باورند كه دست كم حكم غنا مشكوك بوده و اصل بر اباحه است. شیخ حرّ ضمن پاسخگویی به این مطالب، اصل این ادعاها را برگرفته از آثار غزّالی «4» می‌داند كه در بحث غنای كتاب احیاء علوم الدین [2/ 300- 306] نوعی از غناء را غناء المحبّین العارفین لأجل تهیّج الشوق و الوجد می‌داند. شیخ حرّ از تأثیر پذیری علمای شیعه از آثار سنیان سخن گفته و با این كه انگیزه آنان را در مرتبه اول استفاده علمی از آثار آنان می‌داند، بر این باور است كه به مرور، این آثار روی آنان تأثیر گذاشته است. وی در این باره، به تفصیل سخن گفته و به روایات چندی استناد كرده است. همو در فصل دهم تصریح كرده است كه وی مخالف استفاده علمی از آثار مخالفان نیست؛ بلكه تأثیر پذیری از دیدگاه‌ها مورد نظر اوست. «5» به اعتقاد وی، این تأثیر پذیری، به ویژه در جهت تحلیل نوع خاصی از غنا، توسط
______________________________
(1). همان، ص 129
(2). همان، ص 157
(3). همان، ص 129
(4). شیخ حر پس از این سخت به غزالی و مطالبی كه بر ضد شیعه دارد، حمله كرده است: همان، صص 174- 177
(5). همان، صص 160- 173
ص: 715
شیعیان صوفی مسلك صورت گرفته و همین امر سبب شده است تا شیخ حر، به اجمال، ردّی بر صوفیان نیز داشته باشد و احادیثی را در مذمّت آنان در فصل دوازدهم رساله تحریم غنا بیاورد. وی به ویژه به تمسخر صوفیان در رسیدن به مقام كشف و شهود اشاره كرده و از این درشگفت است كه چگونه است كه برخی از اینان، در وقت مكاشفه، بطلان مذهب شیعه و روافض را كشف می‌كنند. «1»
همان گونه كه گذشت، شیخ حرّ، دو فصل از كتاب الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة را نیز به مسأله غنا اختصاص داده است. وی در آن جا نیز به ادلّه حرمت غنا و این كه نظریه تحلیل از آن مخالفان بوده كه به سنیان سرایت كرده، سخن گفته و در آن جا هم از رساله السهام المارقة استفاده كرده است. «2»

رساله محمد هادی میرلوحی‌

جز آنچه گذشت، دست كم سه رساله دیگر در دوره صفوی درباره غنا نوشته شد كه یكی به موازات رساله شیخ علی و شیخ حر و دو نمونه دیگر، در تأیید دیدگاهی است كه به فیض و محقق سبزواری- البته در كتاب كفایه- مربوط است.
نخستین رساله از سید محمد هادی فرزند سید محمد میرلوحی است كه پدرش در چندین مسأله با مجلسی اول درگیر شد و در پیرامون مسأله ابو مسلم نامه خوانی، غنا و تصوف، جدال‌هایی با مخالفانش داشت؛ شرح حال وی را در نوشتار دیگری آورده‌ایم. «3»
سید محمد هادی (م 1113) رساله‌های چندی دارد كه یكی از آن‌ها همین رساله اعلام الأحبّاء فی حرمة الغناء فی القرآن و الدعاء است كه آن را به فارسی نگاشته و در مجموعه میراث فقهی غنا و موسیقی به كوشش آقای محسن صادقی به چاپ رسیده است. «4» وی رساله خود را در سال 1087 یعنی درست سالی كه شیخ علی عاملی رساله‌اش را رد بر محقق سبزواری نگاشته، تألیف كرده است. «5» وی- آن چنان كه مصحّح رساله بیان كرده، باید رساله‌اش را در برابر سبزواری- یا فیض یا مجلسی اول- نوشته باشد؛ زیرا در مقدمه
______________________________
(1). همان، صص 182- 183
(2). مختاری، رضا، همان، دفتر سوم، صص 1683 1688
(3). نوشتار «قصه خوانی در ایران دوره صفوی» و نیز «رویارویی فقیهان و صوفیان در دوره صفوی» در همین مجموعه.
(4). مختاری، همان، دفتر اول، صص 195- 282. رساله دیگری از او با عنوان «رساله در نماز» كه آن را در سال 1096 در قندهار تألیف و یا از آثار شهید ثانی ترجمه كرده در فهرست دانشگاه ج 16، ص 150 معرفی شده است.
(5). میرلوحی، محمد هادی، اعلام الاحباء، مقدمه، ص 191
ص: 716
می‌نویسد: در این اوقات از برخی از دوستان ... چنین استماع افتاد كه بعضی از افاضل تألیفی كرده و در آن بیان كرده كه غنا كردن و خوانندگی نمودن در قرآن جایز، بلكه سنّت است». «1» آنچه جالب است، متن ادبی و زیبای این كتاب است كه نشان از مهارت ادبی نویسنده دارد. نكته دیگری كه وی بیان كرده آن است كه پدر او، یعنی سید محمد میرلوحی نیز رساله‌ای در غنا داشته، كه بسیار مختصر بوده است. «2» از این رساله، جز اشاره فرزندش «3» خبری به دست نیامده، اما در سلوة الشیعه او، مطالبی درباره غنای صوفیان آمده است.
میرلوحی به دو بحث نماز جمعه و غنا كه هر دو از مباحث جنجالی دوره صفوی است، توجه كرده، آن‌ها را مصداق دو نوع از احكامی می‌داند كه قسم اول- مانند نماز جمعه- در شمار مسائل خلافی است و قسم دوم یعنی حرمت غنا، از مسائل متفق علیه مذهب اهل بیت علیهم السلام كه هر كسی بر خلاف آن فتوا دهد، اهل بدعت است و بر «ارباب علم» است كه «در ازاله آن سعی نمایند». «4» بنا بر این، برخورد او با نظریه تحلیل قسمی از غنا، برخورد با یك نظریه اجتهادی نیست، بلكه برخورد با بدعت است؛ چرا كه به نظر وی، حكم حرمت غنا اجماعی و مسلّم بوده و اساسا «حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد»؛ «5» بنا بر این هر گونه نظری جز آن بدعت است.
میرلوحی از ادلّه قرآنی آغاز كرده و در ادامه، احادیث حرمت غنا را كه به نظر وی دلالت بر آن دارد كه «خوانندگی كردن حرام است مطلقا» یك به یك، متن عربی و ترجمه فارسی آن‌ها را آورده است. به همین دلیل است كه حرمت غنا، به غیر قرآن اختصاص ندارد، بلكه «در قرآن حرمتش بیش‌تر» است. «6»

رساله شاه محمد دارابی‌

یكی از رساله‌های بسیار مفصّل و پر مطلب غنائیه كه از موضع صوفیانه و طبعا مخالفت با
______________________________
(1). همان، ص 198
(2). همان، ص 204
(3). وی در معنای لغوی غنا، مطالبی از كتابهای لغت آورده و فهرستی از كتاب‌های لغت مورد استفاده پدرش به دست داده است كه فهرست جالب و بلند بالا و قابل تأملی است.
(4). به عكس، شاه محمد دارابی در «مقامات السالكین» كه معتقد است بحث غنا نیز مانند نماز جمعه اختلافی است و «چنان كه شخصی كه نماز جمعه را حرام می‌داند، تفسیق آن كه واجب می‌داند، نمی‌كند؛ سزاوار است كه كسی كه تمام افراد غنا را حرام می‌داند، تفسیق آن كه بعض افراد، مثل غنا در قرآن خواند و ذكر خدا، مباح می‌داند، به طریق اولی نكند. دارابی، مقامات السالكین، ص 417
(5). میرلوحی، محمد هادی، همان، ص 200
(6). میرلوحی، محمد هادی، همان، ص 214
ص: 717
حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالكین «1» از محمد بن محمد دارابی (زنده در 1130) از اقطاب سلسله ذهبیه و از اساتید قطب الدین نیریزی (م 1173) صاحب فصل الخطاب و رساله طب الممالك است. وی كه مذاق صوفیانه دارد، ضمن این رساله فارسی، با احتیاط و ظرافت تمام كوشیده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن یا صدای نیكو را از دایره غنا خارج كند. تاریخ تألیف رساله، بر اساس آنچه كه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجری است؛ روزگاری كه فشار بر صوفیان رو به فزونی بوده و بازار تكفیر و تفسیق صوفیان، رواج داشته است.
وی بحث را با تحریر محل نزاع آغاز می‌كند كه اصولا «غنای حرام مذموم، كدام است و صوت حسن ممدوح به احادیث در چه مقام؟» مقدمه در تعریف غناست؛ فصل اول در نقل و تحلیل احادیثی است كه در حرمت غنا وارد شده؛ و فصل دوم درباره احادیثی است كه «دلالت دارد بر این كه صوت حسن، غیر غناست». تعریفی كه وی انتخاب می‌كند، مناسب با نظر اوست: «هر صوت حسنی كه با آلات لهو و یا صوت زنی كه مرد بشنود یا شهوت انگیز باشد و نفس بهیمی را به حركت در آورد، یا كلام كذب و لا طائلی باشد، مسمّی به غناست و حرام است و هر صوت حسنی كه مقابل این باشد ... مسمّی به صوت حسن است نه غنا». «2» بنا بر این وی، در تعریف غنا با برخی دیگر، اختلاف نظر داشته و بر این باور است كه اگر غنا بودن چیزی ثابت شود، بی‌تردید حرام است: «و مؤلف را اعتقاد این است كه غنا حرام است، اگر چه در قرآن و ذكر و مرثیه باشد؛ اما بالفعل، آنچه قاریان و ذاكران می‌خوانند، غنا نیست؛ چه در عرف آن را غنا نمی‌خوانند». «3» طبعا خود وی گاه از زبان «فرقه ثانیه» صوت حسن را از روی تسامح غنا می‌نامد و در اختلاف نظر موجود، می‌گوید كه دو عقیده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جمیع افراد غنا» و دیگر قول مقابل آن كه غنای در «قرآن را مستحب می‌دانند». تا آن جا كه به اعتقاد خود او مربوط می‌شود، و تا اندازه‌ای از عقیده فرقه ثانیه متفاوت است، جمیع افراد غنا را حرام می‌داند، اما صوت حسن را غنا نمی‌داند. «4»
نخستین فصل، ارائه روایات حرمت غناست كه هر چند حرمت فی الجمله آن «احتیاج به
______________________________
(1). این رساله ابتدا به كوشش آقای اكبر ایرانی در كتاب موسیقی در سیر تلاقی اندیشه‌ها (تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1374) و سپس به صورت كامل‌تری توسط آقای سید جعفر نبوی در میراث فقهی غنا و موسیقی، دفتر اول صص 299- 496 چاپ شده كه ارجاعات ما به متن اخیر است.
(2). دارابی، مقامات السالكین، ص 323
(3). همان، ص 337
(4). همان، ص 427
ص: 718
دلیل ندارد» و اجماعی است؛ اما مؤلف از روی تیمّن و تبرّك چند آیه و بیست و پنج حدیث می‌آورد. وی اشكالی به این اجماع وارد كرده و ضمن پاسخگویی به آن، تصریح دارد كه قائلین به قول دوم؛ یعنی غنایی نبودن صوت حسن كه ممكن است از روی تسامح غنا هم خوانده شود، معتقدند كه «اجماع بر حرمت غنا فی الجمله واقع است، نه بر حرمت جمیع افراد غنا». «1»
دارابی در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظری كه درباره تفسیر غنا وجود دارد، معیار را فهم عرف گرفته و می‌نویسد: «اگر كسی به غلام خود بگوید كه مغنّی برای من بطلب؛ قاری و ذاكر و مرثیه خوان را نمی‌طلبد!» به نظر وی «حلّیّت صوت حسن اشهر و اقوی از آن است كه محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فی الجمله». در ادامه، دارابی بیست و هفت حدیث را كه از زوایای مختلف در تأیید صوت حسن است، آورده است. «2» بحث‌های وی در اطراف روایاتی كه آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسی است؛ در عین حال، جهت‌گیری او روشن است؛ چرا كه می‌كوشد تا دیدگاه فرقه ثانیه را ثابت كند.
پس از بحث از احادیث صوت حسن، مبحثی را با عنوان تنبیه باز كرده و در آن مناظره‌ای میان فرقه اول و دوم كه یكی قائل به حرمت تمام مصادیق غنا و دیگری قائل به حرمت فی الجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غنای در قرآن و آنچه به خدا نزدیك كند» را جایز می‌دانند، آورده است. ضمن این مناظره، بحث‌های حاشیه‌ای، سندی و اصولی و اخباری و غیره نیز آمده است. از جمله در بخشی از بحث، به مناسبت، این مطلب را می‌آورد كه «از بعضی از اكابر دین، كه شك و شبهه‌ای در عدالت او نیست، انكار بعض ضروریات دین نقل كرده‌اند». پس از آن برای نمونه، به انكار معاد نفس ناطقه توسط شیخ مفید، اعتقاد به سهو انبیاء توسط شیخ صدوق، پذیرفتن قیاس نادرست توسط ابن جنید، انكار بداء توسط خواجه نصیر و میر داماد، اشاره كرده است. «3» وی همچنین بحثی درباره روش قدما كه مسلك اخباری داشتند، و عموم احادیث را جز در صورت مخالفت صریح با اصول مذهب می‌پذیرفتند، با روش متأخرین كه معتقدند «تا تصحیح سند نكنیم نزد ما حجّیّت ندارد» را مطرح كرده و روش قدما را می‌پذیرد تا بتواند به بیست و هفت روایت وارده در باب صوت حسن، استناد كند. به علاوه كه به نظر وی، رد كردن بیست و هفت روایت «به عنوان حكم به ضعف یا به تكلّف در تأویل، تا آن كه حرمت غنای مطلق» ثابت
______________________________
(1). همان، ص 359
(2). همان، ص 362
(3). همان، ص 402
ص: 719
شود «نهایت تعسّف است».
دارابی با تأكید بر این كه غنای ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، می‌نویسد:
«مولانا محمد باقر خراسانی «1»- سبزواری- و فاضل كاشی و قمی [؟] و غیر ایشان از فضلا ...
جمع كرده‌اند به این وجه كه غنا دو قسم است، حرام، آن كه مقارن معصیتی باشد، و حلال، آن كه از اسباب معصیت خالی باشد، بلكه مذكّر خدا و جنّت باشد». «2»
دارابی از افراط فرقه اولی در اثبات مطلق غنا، از این كه اینان «قاریان قرآن به صوت حسن و ذاكران و مرثیه خوانان را جلّا، بل كلّا فاسق دانند» اظهار شگفتی كرده و آن را خلاف احتیاط دانسته است. حال كه سخن از احتیاط شد، باید این نكته جالب را هم از زبان دارابی گفت كه وی قائلان به احتیاط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است كه فقیه باید تابع دلیل شرعی بوده، تكلیف را مشخص كند، نه آن كه با احتیاط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [كند] كه مبادا به حرام افتند». «3»
به هر روی، به اعتقاد این مجتهد صوفی مسلك «هر گاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعت خدا نزدیك كند، و دل را از معصیت دور كند و بهشت و حور و قصوری كه برای پرهیزكاران مهیّاست، به یاد دهد و همچنین نعیم مقیم و جنّات نعیم كه برای اولیاء الله، حق تعالی آماده كرده و آن درجات رفیعه و مقامات شریفه به یاد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالی بپردازد كه موجب وصول به سعادت اخروی باشد، شنیدن همچو آوازی، حرام نخواهد بود، بلكه مستحب خواهد بود.» «4» در ادامه به بحث شعر و شاعری و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در نهایت به عشق و عاشقی هم رسیده و از آن نیز گفتگو كرده و به تدریج به دفاع از تصوف رسیده و به صراحت انتساب حدیقة الشیعة را به مقدس اردبیلی انكار كرده، آن را از ملا معزای اردستانی دانسته است. «5» در خاتمه، نمونه‌هایی از سماع شیخ صفی الدین اردبیلی نیز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث كرده و رساله را از صورت فقهی آن خارج كرده است.
حاصل كلام، باز در انتها به صورتی مختصر اما مفید آمده است. «6»
______________________________
(1). طبعا مقصود دارابی، نظر محقق در كفایه است، كما این كه در جایی دیگری از رساله خود (ص 453) باز به كفایة الاحكام استناد می‌كند.
(2). دارابی، همان، ص 407
(3). همان، ص 441
(4). همان، ص 451
(5). همان، ص 463
(6). همان، ص 491
ص: 720

رساله سید ماجد بحرانی‌

این رساله، آخرین رساله‌ای است كه توان گفت در دوره صفوی نگاشته شده است. وی به خلاف دو همنام خود كه یكی در 1028 و دیگری پیش از 1104 درگذشته‌اند، «1» در سال 1152 زنده بوده و به نام سید ماجد بحرانی كاشانی شناخته می‌شود. رساله وی در مسأله غنا ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین نامبردار شده و پس از وی، مورد نقد و ایراد چندین رساله دیگر قرار گرفته است. وی جانبدار نظریه حرمت مطلق نیست و می‌كوشد تا نشان دهد كه هر صوت نیكو و غنایی كه البته در تعریف وی به هیچ روی خالی از ترجیع نیست، حرام نیست.
روش وی در بحث، با رساله‌های دیگر كه نوعا به سبك اخباری است، متفاوت است.
وی بحث را با دو اصل اصولی، یك اصل فلسفی و پس از آن شرحی كوتاه درباره دانش موسیقی آغاز می‌كند و نشان می‌دهد كه به موازات فقه، در حكمت و اصول نیرومند بوده و با آثاری كه در علم موسیقی نوشته شده، آشنایی داشته است. وی پس از اشاره به تعریف علم موسیقی كه شناخت مناسبات عددی موجود در مادّه صوت است، یك برداشت اجتماعی نیز از تعریفی كه بر اساس داده‌های علم موسیقی و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، می‌كند و آن این كه وقتی این مناسبات عددی میان اصوات، این چنین صداهای نیكویی می‌سازد، می‌توان ارزش مؤالفت و وحدت میان اعضای جامعه را هم دریافت. به همین دلیل است كه شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تأكید دارد تا ائتلاف میان امت برقرار بماند. یا وقتی غیبت كردن را از زنا بدتر می‌داند، از آن روست كه الفت میان جامعه را از میان می‌برد. «2»
وی در ابتدا از دشواری موجود در این بحث برای «الظاهرین المتفقّهة» كه تنها اكتفای بر تعلیم فروع دارند و طبعا از دانش‌های دیگر بی‌بهره‌اند، یاد كرده و در ادامه تعریف لغوی غنا را بر اساس كتاب‌های لغت ارائه می‌دهد كه البته معنای وسیعی دارد.
پس از آن، تحت عنوان تبصرة تاریخچه‌ای از آوازه خوانی در جاهلیت و عصر نخست اسلامی ارائه كرده، از آموزش كنیزكان برای خواندن و نواختن سخن گفته و این كه اینان به صورت حرفه‌ای برای این كار آماده شده، از پگاه تا شامگاه به این كار می‌پرداختند. این وضعیت در دوره اموی و عباسی فزونی گرفته و مردم به پیروی از خلفا به این كار روی
______________________________
(1). این مطلبی است كه مصحح رساله نوشته‌اند. خاتون آبادی (وقایع السنین، ص 535) در ذیل حوادث سال 1090 نوشته است: فوت سید ماجد ولد سید محمد بحرانی قاضی اصفهان در كمال اعتبار در سال یك هزار و نود هجری. و له من العمر چهل و سه سال تاریخ در یك هزار و نود و یك.
(2). بحرانی، سید ماجد، ایقاظ النائمین، صص 511- 512
ص: 721
آوردند، به طوری كه قیمت برخی از این كنیزكان تا سه هزار دینار و بالاتر رسید. وی داستان‌هایی از این افراد- گویا به نقل از اغانی- آورده است. این وضعیت سبب شد تا مفهوم لغوی غنا، به طور خاص بر این وضعیت اطلاق شود. بنا بر این، كاربرد غنا در روایات، به معنای غنای لغوی نیست، بلكه غنای عرفی آن زمان است كه شامل صداهای خوشی است كه همراه با آلات موسیقی نواخته می‌شده و در مجالس عیش و عشرت اجرا می‌گشته است. اما آنچه در احادیث مباح دانسته شده، غنای لغوی است. این چیزی است كه مؤلف در این رساله، در صدد اثبات آن است. «1»
تا اینجا مقدمه كتاب بود. اكنون در مقصد اول، مؤلف به بررسی احادیثی كه درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستین روایاتی كه آورده، آن‌هاست كه به تعبیر او، اشاره به تحلیل غنای لغوی دارد: امام باقر علیه السلام به ابو بصیر می‌فرماید: رجّع بالقرآن فإنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الصوت الحسن. و بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عید فطر و قربان و ایام شادی سؤال می‌شود، می‌فرماید: لا بأس به ما لم یعص به.
و روایاتی دیگر. به نظر وی صوت حسن بدون ترجیع نیست و هر كجا كه باشد، نامش به لحاظ لغوی غناست و بر اساس این احادیث حلال است. آنچه حرام است مصداق غنای عرفی- زمان صدور احادیث است- كه اسباب لهو و لعب و تهییج شهوات و غیره می‌باشد.
وی بسیاری از روایاتی را كه اشاره به خرید و فروش كنیزكان آوازه خوان دارد، مؤید همان مطلبی می‌داند كه ضمن تبصره بیان كرده، و مربوط به حرمت غنای عرفی دارد.
بحرانی مقصد دوم رساله خود را بر این فرض بنا كرده است كه اگر غنای وارده در تمامی روایات، غنای لغوی باشد؛ در این صورت چه می‌توان گفت.
به نظر وی، هر معنایی كه برای غنا در نظر گرفته شود، می‌بایست در تمامی احادیث، اعم از روایات تحریم و تحلیل، در یك مورد و معنا و در چهار چوبه مبدأ اشتقاق اسمی و فعلی آن باشد. طبعا غنای حرام بر صوت ترجیع‌دار فرح انگیز اطلاق می‌شود و غنای حرام بر صوت ترجیع‌دار حزن انگیز. در این صورت، چگونه می‌توان از روایات موجود، تحریم مطلق غنا را ثابت كرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره این موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام كاظم علیه السلام در این باره كه در هر مسأله غیر قطعی دینی لازم است تا قائل به آن، از كتاب و سنت و عقل دلیلی بیاورد و تا وقتی نیاورد، خواص و عوام می‌توانند در آن تردید داشته باشند، می‌نویسد: تردیدی نیست كه حرمت غنا [به صورت مطلق] از مسائل ضروری دین نیست و الا اختلافی در آن صورت نمی‌گرفت؛ آن
______________________________
(1). بحرانی، سید ماجد، همان، ص 516
ص: 722
هم در میان مجتهدان برجسته. «1»
این رساله دارای سبكی جدید و دیدگاه تازه بوده و چندان رنگ صوفیانه ندارد. به همین دلیل، قائلان به حرمت باید برای رد آن جدیت می‌كردند. به همین دلیل است كه چهار رساله در رد بر رساله سید ماجد بحرانی نوشته شد. «2» نخست رساله تحریم الغناء میرزا ابراهیم اصفهانی خوزانی (مقتول به سال 1160) كه مع الاسف، تا كنون نسخه‌ای از آن یافت نشده است. دوم رسالة فی الغناء از محمد رسول كاشانی، سوم رسالة فی الغناء و عظم إثمه از ملا اسماعیل خواجویی، و چهارم ذریعة الاستغناء از ملا حبیب الله شریف كاشانی. سه رساله اخیر در میراث فقهی غنا و موسیقی دفتر اول چاپ شده است.
______________________________
(1). همان، ص 531
(2). همان، مقدمه، ص 503
ص: 723

16 حیات فرهنگی و سیاسی ایران در قرن دوازدهم هجری‌

در آمد

امل الآمل یكی از كتاب‌های استواری است كه درباره شرح حال عالمان شیعه نوشته شده است. مؤلف آن، فاضل و محدث و فقیه بزرگ شیعه، محمد بن حسن، معروف به شیخ حر عاملی (رمضان 1104) مدوّن اثر پر ارج وسائل الشیعه و آثار دیگر است. «1» كار شرح حالنگاری علمای شیعه از پس از معالم العلماء ابن شهر آشوب و فهرست منتجب الدین، جز در حد علم رجال، گرفتار ركود شده بود، تا آن كه شیخ حر با حوصله و تلاش خود طی چندین سال این اثر استوار را پدید آورد. او در مقدمه كتاب خود، به تصمیمش برای نوشتن شرح حال علمای جبل عامل و دیگر عالمان دوره اخیر اشاره كرده است. وی نام اثر خود را امل الآمل فی علماء جبل عامل، یا تذكرة المتبحرین فی علماء المتأخرین گذاشته و گفته كه نام اول می‌تواند برای پاره نخست كتاب، و نام دوم برای پاره دوم آن باشد؛ چنان كه هر دو نام می‌تواند برای تمامی كتاب نیز باشد. (ص 3). وی در مقدمه هفتم كتاب، انگیزه تقدم شرح حال علمای جبل عامل را حبّ وطن دانسته و از اهمیت نقش این منطقه در تاریخ تشیع سخن گفته است (12، 13). عالمان شیعه این دیار به اندازه‌ای فراوان بوده‌اند كه تنها در یك تشییع جنازه، در یكی از روستاهای جبل عامل، در عصر شهید، هفتاد مجتهد حضور داشته‌اند (15). او علاوه بر شرح حال عالمان، از مؤلفات آنان هم سخن گفته، كه با توجه به تخصص شیخ حر، از دقت برخوردار است. «2»
با توجه به اهمیت كتاب امل الآمل در گشودن باب جدیدی در شرح حال نویسی عالمان شیعه، نوشته‌های دیگری به عنوان منتخب، تعلیقه، تتمیم، تكمله، ذیل و جز آن بر آن كتاب نوشته شده است. فهرستی از این آثار در مصفی المقال آمده است:
______________________________
(1). درباره او نك: مقدمه كتاب وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسه اهل البیت، صص 73- 90
(2). امل الامل به كوشش استاد سید احمد اشكوری حسینی در سال 1385 قمری در نجف به چاپ رسیده است.
ص: 724
تتمیم امل الآمل از قزوینی
حواشی امل الآمل از شیخ محمد ابراهیم تبریزی شیرازی
التعلیقة علی امل الآمل از علامه مجلسی
منتخب امل الآمل از ملا محمد تقی گلپایگانی نجفی
تكملة امل الآمل از سید حسن صدر «1»
حواشی امل الآمل از همو
تتمیم امل الآمل از سید عبد العلی طباطبایی
حاشیة امل الآمل از همو
اشتباهات الامل از میرزا عبد اللّه افندی «2»
تتمیم امل الآمل از سید محمد بحرانی
تعلیقات علی امل الآمل از سید نعمت اللّه جزائری «3»
ملحق امل الآمل از شیخ جواد محیی الدین «4»
الحالی و العاطل ملحق امل الآمل از دكتر عبد الرزاق محیی الدین
مهذب الاقوال (كه تتمه امل الآمل است) از شیخ علی بن سعید الحر «5»
حاشیة امل الآمل از سید مرتضی نجفی رضوی قمی «6»
حاشیة امل الآمل از سید مهدی بن هادی ساروی مازندرانی «7»
الاجازة الكبیره از سید عبد اللّه جزائری هم حكم تكمله امل را دارد. «8»
اقبال عالمان دوره اخیر بر كتاب امل الآمل نشانگر ارزش و اعتباری است كه در دانش شرح حال نویسی برای این كتاب مطرح بوده است. «9»
______________________________
(1). بخش عاملی‌های این كتاب با عنوان «تكملة امل الآمل» به كوشش سید احمد حسینی اشكوری، توسط كتابخانه آیة الله مرعشی چاپ شده است.
(2). این كتاب با عنوان «تعلیقة علی امل الآمل» به كوشش سید احمد حسینی اشكوری چاپ شده است، پیش از آن در متن ریاض العلماء نیز به چاپ رسیده بود.
(3). آقا بزرگ، آقا بزرگ، مصفی المقال، ص 7، 11، 93، 98، 131، 232، 240، 253، 432، 483، به نقل از:
مقدمه امل الآمل، صص 59- 61
(4). امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 3، ص 41
(5). آقابزرگ، ذریعه، ج 23، ص 292
(6). تكملة نجوم السماء، ص 246
(7). حسینی، سید احمد اشكوری، تراجم الرجال، ج 2، ص 838
(8). این كتاب به كوشش آقای سید محمد سمامی توسط كتابخانه آیة الله مرعشی در سال 1409 قمری به چاپ رسیده است.
(9). در این باره بنگرید: دانش پژوه، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه ج 2، ص 570
ص: 725

تتمیم امل الآمل‌

اثری كه اكنون بدان می‌پردازیم، تتمیم امل الآمل از شیخ عبد النبی قزوینی است. كتاب مزبور شامل 137 شرح حال است كه تنها تا حرف شین پیش رفته. شرح حال كوتاه خود مؤلف در مقدمه كتاب آمده است: او در حدود سال 1125 متولد شده، در اصل قزوینی بوده و مدتی در یزد، مشهد، تبریز و عتبات به تعلیم و تعلم اشتغال داشته است. وی ضمن همین كتاب از دیدارها و استفاده‌های علمی خود از اشخاص مختلف و نیز حضورش در شهرهای متعدد یاد كرده است. نویسنده، بجز این كتاب، از حواشی خود بر رساله‌ای از شیخ محمد بحرانی با عنوان حكم مفقود الخبر یاد كرده، اما اثر دیگری از وی شناخته شده نیست. (بنگرید:
مقدمه، ص 19). آخرین تاریخی كه از وی در دست است سال 1197 است كه تاریخ تقریظی است بر كتاب مشكاة المصابیح از سید محمد مهدی بحر العلوم.
مؤلف در مقدمه كتاب، گزارشی از پیشینه شرح حال نویسی در میان عالمان شیعه آورده تا آن كه به كار سترگ امل الآمل به عنوان تألیفی بدیع و قوی رسیده و پس از تعریف از آن، به دو نقص آن اشاره كرده است: یكی آن كه در كار شرح حال نویسی به تفصیل سخن نگفته؛ دوم آن كه از برخی از معاصران خود یادی نكرده است. و پس از مطالعه كتاب، علاقه‌مند شده است تا ذیلی بر آن بنویسد و علاوه بر رفع آن نواقص مختصر، شرح حال عالمانی كه در طول یكصد سال پس از تألیف امل الآمل (تألیف شده به سال 1097- تتمیم در سال 1191 تألیف شده) زندگی كرده‌اند، بنگارد. مشوق او در این كار سید محمد مهدی بحر العلوم (م 1212) بوده است (مقدمه، ص 3547). بنا بر این اغلب افراد یاد شده در كتاب مربوط به قرن دوازدهم هستند. از میان این افراد، معاصران مؤلف از نیمه دوم قرن دوازدهم می‌باشند.
مؤلف با عباراتی مسجع- طبق سنت مرسوم شرح حال نویسی- از عالمان مورد نظر ستایش كرده و به تخصص علمی و یا ویژگی‌های آن‌ها اشاره كرده است. این ستایشها بیش‌تر با این عبارات است كه مثلا اگر شخص مورد نظر ادیب است، قزوینی چنین ستایش می‌كند كه ابن العمید می‌بایست نزد او زانو بزند و اگر فیلسوف است، باید ابن سینا و خواجه نصیر زیارتش كنند و اگر مفسر است، باید زمخشری و بیضاوی آثارش را مطالعه كنند!
ما بر پایه این كتاب، كه جمعا شامل 137 شرح حال است، كوشش كرده‌ایم تا گوشه‌ای از حیات فرهنگی- اجتماعی ایران را در قرن دوازدهم به تصویر بكشیم. روشن است كه در این باره پیش فرض‌هایی داشته‌ایم، اما كوشیده‌ایم تا تنها بر پایه آگاهی‌های داده شده در این كتاب نتایجی را مطرح كنیم. این نتایج محدودیت خاص خود را، كه مهمترین آن‌ها علایق
ص: 726
شخصی مؤلف در گزینش اطلاعات و ارائه آن‌هاست، دارد. بنا بر این باید تنها در چهار چوب این محدودیت به نتایج داده شده نگریست، نه بیش‌تر.

دانش‌های اسلامی رایج در قرن دوازدهم‌

قوّت برخی از دانش‌های اسلامی در هر دوره تاریخی، نشانه علاقه‌مندی دانشمندان آن عهد به آن دانش‌های خاص است. پرداختن به فقه، حدیث، فلسفه و عرفان در هر دوره با شدت و ضعف مواجه بوده، گر چه در میان این چهار رشته فقه همیشه از قوت خاص خود برخوردار بوده جز آن كه همان هم گاه در برابر رشد تصوف با مشكلاتی روبرو بوده است.
در كتاب مورد بحث، در ضمن شرح حالها و یاد از تعلیم و تعلم افراد و نیز آثار آن‌ها می‌توان اهمیت هر یك از رشته‌های مذكور را دریافت؛ با این تذكر كه علاقه مؤلف به فلسفه، تأثیر خاصی در نتیجه‌گیری ما دارد.
از میان 175 عنوان كتابی كه در متن و یا در حواشی از مؤلفان یاد شده، نزدیك به پنجاه عنوان در فلسفه است كه چند مورد آن مباحث كلامی است. اندكی بیش از همین مقدار، عناوین كتاب‌های فقهی است. بقیه عناوین در تفسیر، اخلاق، حدیث و رجال می‌باشد.
برابری كتاب‌های فلسفی و فقهی در این جا، نشانگر اهمیت فراوانی است كه در حوزه‌های علمی شیراز، اصفهان، و قزوین و جاهای دیگر به فلسفه داده شده است. مؤلف در شرح حال بسیاری از افراد، آنان را به عنوان متخصص فلسفه و حكمت می‌ستاید و در مواردی هم به عنوان فقیه و حكیم.
آقا ابراهیم مشهدی «معروفا بالحكمة و الكلام و الفقه» (55) و سید ابراهیم قمی «حاذقا فی الحكمة و الكلام و الحدیث و الاصول و التفسیر و الفقه» (56). میرزا ابراهیم اصفهانی «متبحرا فی الفقه و اصوله و حاذقا فی الحكمة و فصوله» (57). ملا اسماعیل خواجویی سی بار شفای بو علی را مرور كرده و در فقه و تفسیر و حدیث و حكمت و كلام تبحر داشته است (68). امیر اسماعیل خاتون آبادی رساله‌های متعددی در حكمت داشته است، همین طور حواشی بر الهیات اشارات و شرحی بر اصول كافی (69). سید بشیر گیلانی نیز در حكمت و فقه و اصول فقه تبحر داشته است (81). محمد باقر همدانی نیز ذهن وقادی در علوم حقیقیّه و معارف ذوقیه داشته است (86). آقا محمد تقی همدانی نیز استاد كتاب‌های حكمت بویژه آثار ملا صدرا بوده است (88). مؤلف درباره میرزا محمد جعفر خفاف می‌گوید كه باید محقق دوانی و بوعلی و دیگران بودند و می‌دیدند كه تا چه اندازه در حواشی قدیمه تخصص دارد (93). ملا جلال الدین استرآبادی نیز حاشیه‌ای بر حاشیه قدیمه دوانی نگاشته است (99). مؤلف از یكی از شاگردان دوانی با نام ملا جمال الدین
ص: 727
محمد شیرازی یاد می‌كند كه چهل سال در اصفهان فلسفه تدریس كرده است (100)؛ این مربوط به قرن دهم است. ملا حمزه گیلانی از حكمای قرن دوازدهم است كه از قوی‌ترین استادان حكمت به شمار می‌رفته است. او كتابی با عنوان تحقیق النفس و مسائلها نگاشته است (136). حاج خلیل حریجی نیز از «ارباب الذوق و الحكمه الاشراقیه» بوده و مؤلف مقداری از شرح حكمه الاشراق با حاشیه ملا صدرا را نزد وی خوانده است (147 146).
از نوشته‌های فلسفی این دوره چنین به دست می‌آید كه شیوه حاشیه نویسی همچنان رواج داشته و تألیف مستقل كمتر بوده است: حاشیه شرح تجرید (100، 126، 137، 176)؛ حاشیة الحاشیه القدیمه (99، 100)؛ حاشیه شرح الهیات (69)؛ حاشیه شرح حكمه العین (65، 157)؛ حاشیه شرح المطالع (100)؛ حاشیه الشافی (161، 180).
نكته‌ای كه بر اساس این مطالب می‌توان دریافت، آن است كه به رغم مبارزاتی كه شماری از علمای دوره اخیر صفوی، بر ضد فلسفه داشته‌اند، این دانش، همچنان نیروی خود را حفظ كرده است. این قبیل مبارزه را حتی در وقف نامه‌های برخی از مدارس دوره اخیر صفوی می‌توان ملاحظه كرد. از جمله در وقف نامه مدرسه مریم بیگم كه در نزدیكی چهار راه نقاشی، در نزدیكی محله خواجوی اصفهان قرار داشته، آمده است:
و باید كه كتاب‌های علوم و همیه، یعنی علوم مشكوك و شبهات كه به علوم عقلیه و حكمت مشهور و معروف است، مثل شفا، اشارات، حكمة العین، و امثال ذلك به شبهه دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند. «1»
با این حال، فلسفه خوانی در آخرین دهه‌های دوره صفوی در اصفهان، هنوز نیرومند بوده و بسیاری از مدارس، شهریه طلبه را متوقف بر خواندن حكمت می‌كردند. شرحی كه علی قلی جدید الاسلام در گفتگو با یك طلبه ارائه داده جالب است: فقیر وقتی كه با یكی از این ملّاهای حكمت خوان گفتگو نمودم و خاطر نشان او كردم كه حكمت افلاطون و ارسطو بكار دین و دینداری نمی‌آید، در جواب گفت كه، حالا در این زمان به قدر دانستن فن حكمت افلاطون و ارسطو، وظیفه به هر كس داده می‌شود و امثال من كه به تحصیل می‌آییم، بنا بر بی‌بضاعتی می‌خواهیم كه تحصیل علم باز تحصیل مدار گذران ما بشود و چون می‌بینیم كه بنای وظیفه گرفتن و دادن و ترقی در اصفهان به دانستن حكمت است، لهذا به
______________________________
(1). همایون فرخ، تاریخچه كتاب و كتابخانه، مجله هنر و مردم، ش 65، ص 67. در كتابی نیز كه علی بن شیخ حسین كربلایی از شاگردان علامه مجلسی با عنوان «سراج السالكین» به نام مریم بیگم نگاشته، خواسته است تا «اعتقادات فرقه ناجیه امامیه را با اعتقادات مشهوره مخالفان ایشان یعنی حكما و صوفیه و معتزله و اشاعره از یكدیگر جدا» سازد. نسخه‌ای از آن در كتابخانه مرعشی با شماره 2023 موجود است. در برگ 26 آن اشاره به شاگردی خود نزد مرحوم مجلسی كرده است.
ص: 728
همین حكمت افلاطون و ارسطو مشغول می‌گردیم و به فقه و احادیث نمی‌پردازیم. «1»
شیوه حاشیه و شرح نویسی، در مورد آثار فقهی نیز وجود دارد. حاشیه و شرح نویسی در قرن دوازدهم تا چهاردهم بسیار گسترده بوده است. در نیمه دوم قرن یازدهم هجری، فیض كاشانی، كتاب فقهی مفاتیح الشرایع را با نگرش جدیدی نوشت كه پس از وی، سخت مقبول شیفتگان مكتب فقهی فیض واقع شده و شروح و حواشی متعددی در اطراف آن نگاشته شد. (برای نمونه ص 139) در واقع این اثر، یكی از كتاب‌های محوری فقه در این دوره بوده و دهها شرح و حاشیه بر آن در اواخر قرن دوازدهم و قرن سیزدهم نوشته شده است. «2» گفتنی است كه از پس از بر آمدن وحید بهبهانی (م 1206) كه خود دو حاشیه بر این كتاب داشت- و پسرش آقا محمد علی نیز- این مكتب به مقدار زیادی به دست فراموشی سپرده شد. برای شرح لمعه نیز كه از كتاب‌های درسی این دوره بوده، چندین حاشیه نوشته شده است (50، 92، 157، 161). یك حاشیه و یك شرح هم بر مسالك نوشته شده است (137، 131). در اصل پس از تألیف كشف اللثام فاضل هندی تا نیمه دوم قرن سیزدهم كه آثاری چون جواهر نگاشته شد، نوشته‌های مفصل فقهی، كمتر دیده می‌شود.
در زمینه تفسیر، و البته اغلب در تفسیر آیات خاصی از قرآن، و در یك مورد آیات الاحكام، چند كتاب وجود دارد. ضعف توجه به قرآن در این دوره به دلیل شدّت اخباری‌گری و اندكی بعد به خاطر اصول گرایی كاملا مشهود است.
در زمینه ریاضی و هیئت نیز دو- سه كتاب وجود دارد (78، 137). در آغاز بحث اشاره شد كه این نتایج تنها بر پایه همین كتاب است.

مسائل علمی بحث انگیز

مسائل علمی بحث انگیز در دوره صفوی فراوان‌اند و البته همه آن‌ها در این كتاب منعكس نشده است. یكی از مسائلی كه به آن اشاره شده، مسأله نماز جمعه است. می‌دانیم كه این مسأله از مباحث جنجالی این دوره بوده است. آگاهی مهمی كه در این باره آمده، مربوط به تشكیل محفلی برای بحث درباره نماز جمعه است. مؤلف می‌گوید كه مجلس مزبور را شیخ علی خان زنگنه، وزیر اعظم شاه سلیمان صفوی، تشكیل داد. در این محفل چند تن از علما، از جمله محقق سبزواری، مولی محمد سراب و مولی محمد سعید رودسری شركت
______________________________
(1). متن رساله «رد صوفیان» او در ادامه نوشتار برخورد فقیهان و صوفیان در دوره صفوی در همین مجموعه چاپ كرده‌ایم.
(2). آقا بزرگ، ذریعه، ج 2، ص 441؛ 6، ص 212- 213؛ 4، ص 140؛ فهرست كامل شروح و حواشی این اثر در: ناجی نصر آبادی، محسن، فهرست خود نوشت فیض كاشانی، (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1377) صص 259- 265
ص: 729
داشتند (172). حاصل این جلسات و مباحثات اطراف آن و استفسارها و استفتائات انجام شده، بحث را تا حد مطلوبی رشد داد. مؤلف از مباحثات ورد و ایرادهایی در این باره یاد كرده كه میان محمد تقی مشهدی معروف به پاچناری، با ملا محمد رفیع گیلانی، مقیم مشهد، درباره نماز جمعه صورت گرفته و رسائل متعددی درباره آن نوشته شده است (83، 161).
از محمد رضا قزوینی هم رساله‌ای در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت یاد شده (158)، همچنین از سید حسین عاملی (124).
یكی از بحث‌های دیگر مسأله غنا بوده است. در این كتاب تنها از رساله‌ای از میرزا ابراهیم اصفهانی یاد شده كه رد بر رساله سید ماجد كاشانی بوده است (57). نام رساله سید ماجد، ایقاظ النائمین بوده است. نكته دیگر در این باره مطلبی است كه درباره سید اسماعیل خاتون آبادی از عالمان بلند پایه آن عهد آمده است. مؤلف می‌گوید: چنین شنیده شده كه وی در علم موسیقی، كه دشوارترین علوم و فنون است، بسیار تبحّر داشته و كتاب موسیقی شفای بوعلی را در جامع سلطانی [مسجد امام فعلی] تدریس می‌كرده است (66).
بحث مربوط به حكم ناصبی، كفر و تنجیس وی هم مطرح بوده است. اختلاف در این بوده است كه آیا عنوان ناصبی با اهل سنت و یا حتی غیر امامی مساوق است یا نه. یك گرایش افراطی فقهی، به تنجیس مطلق غیر امامی حكم داده است. رساله‌ای با عنوان الرد علی مولانا حیدر علی فی تنجیس غیر الامامی و اخراجهم عن الاسلام از حاج محمد زكی قرمیسینی- كه از قضا خود سنی بوده و سپس شیعه شده- یاد شده است (168). درباره حیدر علی كه قائل به تنجیس بوده و محمد زكی كه رد بر وی نگاشته، در جای دیگری از همین كتاب سخن گفته شده است. (138)

گرایش‌های فكری انحرافی‌

در هر دوره تاریخی در میان عالمان، آموزه‌های خاصی رواج یافته و آنچه كه بر خلاف آن مطرح گردد، غالبا به عنوان گرایش‌های انحرافی شناخته می‌شود. مواردی از همین گرایش‌های انحرافی، در دوره‌های قبل یا بعد از آن، ممكن است به عنوان یك آموزه رسمی مورد قبول اكثریت قرار گیرد. در قرن دوازدهم، در ادامه آنچه از پیش مطرح شده بود، چند گرایش انحرافی از دیدگاه مؤلف وجود دارد. یكی از آن گرایش‌ها، گرایش به تصوّف است كه مؤلف در چند شرح حال به آن اشاره كرده است. از جمله می‌گوید: مولانا اسماعیل بروجردی كه از علمای این عهد بوده، به دست یكی از صوفیه گمراه شده و به صورت یك شخصیت صوفی مفرط در آمده است (71). میر محمد رضوی شاهی از اعاظم زهاد و عبّاد بوده و به نوشته مؤلف، دیده نشده است كه در تمام دوره عمر خویش آنچه را كه صوفیه از
ص: 730
خرافات و مصطلحات و ساخته‌ها و عقاید دارند، ابراز كند (86). آقا حسن لنبانی از فضلای مشهور و صوفی بوده است. مؤلف می‌گوید: زمانی در كوچه‌ای می‌رفت كه كودكان بازی می‌كردند. در حال، یكی از كودكان گفت: ربّك! در این هنگام وجدی عظیم به او دست داد كه مدهوش شد (106). حاج محمد رضا قزوینی از علمای قزوین بود كه از شهر، در برابر حمله افاغنه دفاع كرد. مؤلف می‌گوید: او از شیوه صوفیان متنفر بود (158).
از بحث‌های علمی مربوط به صوفیه، آموزه وحدت وجود بود كه صوفیان در اعتقاد به آن متهم بودند. مولانا رجب علی تبریزی از فلاسفه بزرگ بود، اما معتقد بود كه لفظ وجود مشترك لفظی میان واجب و ممكن است. او در این باره رساله‌ای نوشت كه مورد قبول سلف و خلف وی نبوده، عقیده او به تعطیل محض می‌انجامیده و بر اساس آن اثبات وجود ممكن نبوده است (150). مولانا سلطان محمد قائنی هم رساله‌ای در همین زمینه داشته است. مؤلف از رساله مذكور با عبارت «المسائل المتداولة بین الافاضل فی الوجود» یاد می‌كند (176). محمد سعید رودسری نیز رساله‌ای درباره وحدت وجود نگاشته است (173).
انحراف فكری دیگر از نظر علمای این دوره، گرایش افراطی اخباری‌گری است كه البته شمار طرفداران آن بویژه در برخی حوزه‌های علمی فراوان بوده است. حاج محمد ترشیزی از محدثان صالح است، جز آن كه اخباری است (80). مولانا محمد جعفر كرمانی كه نوشته‌های كفر آمیزی نیز داشت، از اخباری‌ها بود (97). حاج محمد حسن مهتدی نیز در آغاز اخباری بود، اما خداوند او را به «طریقه مستقیمه» هدایت كرد. او نوشته‌های آقا محمد باقر بهبهانی را خواند (109). شیخ محمد حسن بحرانی هم از فقیهان بلند مرتبه بوده و گرچه اخباری بوده، اما از «اهل التحقیق و اولی التدقیق» بوده است. حاج محمد رضا قزوینی نیز با تمام تتبعی كه در كتب فقهی داشته، تمایل اخباری داشته است (157). باید توجه داشت كه در قرن دوازدهم، گرایش اخباری معتدل، قوی بوده است، گر چه در اواخر این قرن با مقاومت سخت آقا محمد باقر مشهور به وحید بهبهانی (م 1206)، به شدت تضعیف شده است.
گرایش‌های انحرافی دیگری هم مورد توجه مؤلف قرار گرفته كه البته دامنه آن محدود است. مولانا محمد جعفر كرمانی كه گفته شده عقیده اخباری داشته، مطالبی در برخی آثارش آورده كه ظاهر آن‌ها كفر بوده است. مؤلف مجموعه‌ای از او دیده كه در آن گفته است: آوردن معجزه قرآن چیزی نیست كه خاتمیت پیغمبر ما با آن محقق شود، بلكه ممكن بود كه یكی از كمترین رعایای او چنین چیزی بیاورد! مؤلف می‌گوید: او در كتاب تباشیر خود مطالبی دارد كه ظاهر آن‌ها كفر است. به همین دلیل مؤلف نه قبر او را زیارت كرده و نه
ص: 731
برایش دعا كرده است (96). گویا محمد جعفر به مطالبی از متون دینی كه عجیب و غریب بوده تمایل داشته و در آثار خود نیز به شرح احادیث غریب می‌پرداخته است (97).
گرایش به معاد روحانی نیز در شمار گرایش‌های انحرافی بوده است. مولانا ذو الفقار كه از شاگردان مجلسی بوده، به مولی رفیع گیلانی، عبارتی از كتاب الطهاره كتاب وافی فیض كاشانی را نشان داده كه معاد را به معاد روحانی تأویل كرده و ظاهر آن را كفر شمرده است (149). مولانا رجب تبریزی هم رساله‌ای داشته كه مؤلف آن را دیده و می‌گوید: او هر چه در شرع درباره معاد آمده، بر صفات نفسانی و ملكات و علوم آن تأویل كرده است. مؤلف می‌افزاید: اگر معنای این تأویل چنان باشد كه حشر اجساد اثبات نشود، كفر محض است.
البته اگر به گونه‌ای جمع كند كه به معاد روحانی و جسمانی هر دو معتقد باشد، اشكالی ندارد (151).
مولانا حیدر علی شیروانی نیز به رغم آن كه در شمار عالمان ژرفنگر بوده، آرای مختص به خود داشته است. از جمله آن كه تمامی علما، به جز سید مرتضی و پدرش را لعن می‌كرده است. وی به شدّت روحیه ضد سنّی داشته و گفته شده است كه گروه حیدریه به او منسوبند. كسانی كه روزه می‌گرفتند، برای آن كه با طعام حلال افطار كنند، اجناسی از مغازه‌داران سرقت كرده، با آن افطار می‌كردند (138). این گرایش‌ها، از تبعات منفی نزاعهای گسترده صفوی- عثمانی بوده است؛ به طوری كه در آن سوی نیز فتواهای شدیدتری مطرح می‌شده است. مؤلف یادآور شده كه شخص مزبور سنیان را كافر می‌شمرده و حتی كسی را كه در این عقیده شك كند، كافر می‌دانسته است. در برابر، كسانی نیز متهم به داشتن گرایش‌های سنی شده‌اند. از جمله سید حیدر عاملی، از علمای ساكن مشهد مقدس بوده كه در فقه و حدیث و تفسیر دانشی وافر داشته است. او در نزد عامه مردم متهم به تسنن بوده است.
مؤلف می‌گوید: وی همراه او در سفر بوده و چیزی كه نشانگر چنین گرایشی در او باشد، ندیده است. یك بار در سفری به ساری، صحبت شد كه فلان عالم، به دلیل روایت «قلم و دوات» در ماجرای رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله حكم كفر نسبت به كسی داده كه با دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت می‌كرده است؛ اما سید حیدر عاملی گفته است كه آن ماجرا دلیل كفر آن شخص نیست. یك بار نیز در استراباد شخصی از او مسأله‌ای پرسید كه موافق مذهب ابو حنیفه فتوا داد. مؤلف می‌گوید: صرف موافقت دلیل بر تسنن او نیست (140). مؤلف از مولانا محمد حسین كاشفی یاد كرده كه او از فضلای ماست، گر چه معاشرت با اهل سنت دارد (129).
ص: 732

عالمان و پادشاهان‌

از زمانی كه دولت صفوی بر پا شد و علمای شیعه در قدرت سیاسی- دینی جدید سهیم شدند، هماره برخورد میان عالمان و پادشاها از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.
نخست از آن روی كه در فكر سیاسی شیعه، زمینه شركت علما در سیاست فراهم بوده و حكومت جدید می‌بایست و لو به صورت محدود، آن را می‌پذیرفت و طبعا پس از پذیرش تعارضاتی پدید می‌آمد. دوم آن كه تمایل شاهان به طور طبیعی به دنیا داری و تمایل علما متمایل به سمت آخرت گرایی بود كه این تفاوت دشواری‌هایی را در مواضع كلی آنان پدید می‌آورد. برخی از عالمان زاهد، به طور اصولی از سیاست نزدیك شدن با شاهان پرهیز می‌كردند. افزون بر آنچه گذشت، عمل كردن یا نكردن به احكام شرع از سوی شاهان، هماره مطمح نظر علما بوده است. این نیز عاملی در برخوردها و مناسبات علما با شاهان بود. این سه نكته سبب شد تا این برخوردها اهمیت یابد. پیش از این، در دوره حكومت خلفا و شاهان دنیای اسلام هم، این مسأله اهمیت خاص خود را داشته است. ابو حامد محمد بن محمد غزالی (450- 505) كتابی با عنوان مقامات العلماء بین یدی الخلفاء و الامراء نگاشته كه شامل داستان‌هایی در این باره می‌باشد. در كتاب مورد نظر ما نیز مطالبی در این باره آمده است.
قزوینی در تتمیم از یك سو برخوردهای زهد گونه و غیر دوستانه و از طرف دیگر روابط دوستانه علما با شاهان را منعكس كرده است. درباره زندگی میرزا ابراهیم، فرزند ملا صدرا كه رساله‌ای در تفسیر آیة الكرسی نگاشته، می‌گوید، بر من روشن شد كه شیوه او با شیوه پدرش متفاوت بود؛ زیرا پدرش اعتقادی به شاهان نداشت و رفتن نزد آنان را بر خویش روا نمی‌شمرد، اما او بر خلاف پدر، رساله‌ای تألیف كرد و آن را تحفه شاه زمان خویش كرد (52).
درباره اسماعیل خاتون آبادی و زهد او مطالبی آمده و از جمله گفته شده است كه اشرف افغان نزد او آمد؛ اما خاتون آبادی در برابر وی از جای بر نخاست. سلطان، پایین‌تر از او نشست و پس از یك ساعت رفت (66). محمد باقر خاتون آبادی نزد شاه سلطان حسین صفوی موفقیتی والا داشت. شاه او را معلم فرزندانش كرد. عظمت او به حدی بود كه وزیر اعظم در حضور او جز با اجازه او دخانیات مصرف نمی‌كرد. مؤلف از یكی از استادانش نقل می‌كند كه زمانی به خاطر «قرب او نزد سلطان» خواسته بود تا نزد وی شرح اشارات بخواند! (77- 78). معلوم می‌شود كه رفتن به درس كسانی، به دلیل موقعیت آنان هم می‌توانسته باشد. میرزا محمد جعفر خفّاف از فیلسوفان این عهد، مصاحب وزیر اعظم بوده است. وقتی آن‌ها با یكدیگر سواره، حركت می‌كردند، وزیر همراه او تا در خانه‌اش می‌رفت
ص: 733
و همه امیران، با هر موقعیتی، همراه وزیر به خانه او می‌رفتند و تا هر كجا پیاده می‌رفت، آنان نیز چنین می‌كردند. (94).
محمد حسین، نوه دختری علامه مجلسی، وزیر مریم بیگم، عمه شاه بود و بعد از تسلط افاغنه مورد آزار آنان قرار گرفت. نادر، كه به گفته مؤلف در آغاز، ضدیت شدیدی با تسنن داشت، از او خواست تا درباره جنگ با عثمانی فتوایی بنویسد، اما او حاضر به این كار نشد؛ او را تهدید به تبعید كردند؛ باز هم نپذیرفت. البته نادر او را تحمّل كرد (126- 127).
آقا حسین تاج در شمار عالمان زاهد بود. فراوان از او خواسته شد تا مناصبی همچون صدارت و امثال آن را بپذیرد، اما نپذیرفت (127). شاه سلیمان صفوی مایل به دیدن او شد، اما او نپذیرفت. شیخ علی خان وزیر به شاه گفت: آقا حسین هر پنجشنبه به باغ هزار جریب می‌رود. یك روز پنجشنبه شاه را خبر كردند و او نزد وی رفت. در آن جا ملاقات كرده و تا ظهر قدم زنان با یكدیگر سخن می‌گفتند. وقتی حرارت آفتاب زیاد شد، شاه لباده او را گرفته تا دم در بر سر خود انداخت. در آن جا آقا حسین لباده خویش را گرفت و وقتی شاه گفت: شاهان عالم افتخار می‌كنند كه چیزی كه من خود را در آن پیچیده‌ام بگیرند و من اكنون می‌خواهم این را از تو بگیرم، آقا حسین گفت كه این فایده دینی و دنیایی برای او ندارد. چون بقال سر محل با پول جنس به او می‌دهد نه با این كه شاه لباده تو را (برای تبرك) گرفته است (128). مؤلف نظیر این حكایت را برای مولی رجب علی تبریزی با شاه سلیمان نقل كرده است (151- 150).
آقا حسین مشهدی در كنار نادر بود؛ وقتی مشاهده كرد كه او در ظروف طلا غذا می‌خورد، غذا را بر روی نان ریخت و خورد. وقتی نادر فهمید، بر او خشم كرده قصد كشتنش را كرد. در نوبت بعد كسی آقا حسین را خبر كرد و او دیگر چنین نكرد و نادر نیز از این كه تصمیم به قتلش گرفته، پشیمان شد (129). سید حیدر عاملی در مشهد بود كه نادر به آن شهر آمد. همه مردم به استقبال رفتند، اما او كه قاضی نادر هم بود، به استقبال نرفت. نادر حكم تبعید او را داد. او پیاده از شهر رفت تا بعدا خانواده‌اش به او ملحق شوند. نادر از حكم خویش پشیمان شد و گفت تا او را باز گرداندند (141).
محمد رفیع گیلانی چهل سال در مشهد می‌زیست. به گفته مؤلف همه فراعنه و جبابره‌ای كه در مشهد بودند به او احترام می‌گذاشتند، حتی نادر با كمال خباثت و فرزندش رضا قلی نیز چنین می‌كردند (160).

موقعیت اداری علما

عالمان شیعه در تمام دوره صفوی جدای از كارهای علمی خویش، سمتهای اداری فراوانی
ص: 734
در امور قضایی و صدارت داشته و زیر عناوین مختلفی چون شیخ الاسلام، صدر، ملا باشی، قاضی و جز آن‌ها وظایفی را عهده‌دار بوده‌اند. مؤلف در این ارتباط مقید است تا اگر عالمی سمتی در حكومت صفوی یا دوره نادری داشته، بیان كند. میرزا ابراهیم بن میرزا غیاث الدین اصفهانی، قاضی اصفهان بوده و بعد از آن قاضی عسكر دولت نادری (57).
مولانا اسماعیل تبریزی از علمای تبریز و شیخ الاسلام آن جا بوده است (69). درباره او آمده است كه در اجرای احكام شرعی و امر به معروف و نهی از منكر نهایت كوشش را داشته است. گفته شده است كه وی مرد ثروتمندی را به ادای زكات و حج فرمان داد، اما او زیر بار نرفت؛ آن وقت بود كه شیخ به غلامانش گفت تا او را كتك زدند. وی در كار رسیدگی به فقرا نیز بسیار كوشا بوده است (70).
مولانا افضل الدین تركه نیز قاضی عسكر شاه طهماسب اول بوده است (71). میرزا محمد باقر خلیفه سلطانی از صدور زمان شاه سلطان حسین صفوی بوده است (79). آقا محمد باقر همدانی شیخ الاسلام [همدان] (80) و شیخ محمد جعفر كمره‌ای قاضی و شیخ الاسلام اصفهان بوده است. او در آغاز از گرفتن مناصب حكومتی پرهیز می‌كرده، اما تقدیر آن بوده كه قاضی شود. مؤلف او را به دلیل رعایت حق ستایش می‌كند (90- 91).
ملا حسن گیلانی «حكومت شرع» گیلان را تا پایان عمر عهده‌دار بوده است. درباره وی گفته شده است كه همه قضات آن ناحیه از او پیروی می‌كرده‌اند. وی حكایتی نیز درباره شدّت او در كار قضاوت به حق آورده است (103- 105).
سید حسین عاملی، مفتی شاه طهماسب صفوی، و شیخ الاسلام اردبیل بوده است (123). محمد حسین اصفهانی، نواده دختری مرحوم مجلسی امام جمعه اصفهان بوده و به اصرار، شیخ الاسلامی اصفهان را پذیرفته است (125- 126). آقا حسین بن آقا ابراهیم مشهدی، شیخ الاسلام نادر شاه بوده است. نادر او را به شهرهای مختلف می‌فرستاد تا شیخ الاسلام‌ها و قضات آن‌ها را معین كند (129). میرزا محمد حسین، مشهور به پیر، قاضی عسكر نادر شاه بوده و سپس به دستور نادر شاه كشته شده است (129- 130). مولانا حسین علی گیلانی، شیخ الاسلام رشت بوده است (135). آقا حسین نواده محقق سبزواری، چهل سال شیخ الاسلام اصفهان بوده و حكومت شرع داشته است. در تمام این مدت از وی فتوای مغشوش دیده نشده است (153).
مولانا رفیع اصفهانی بید آبادی امام جمعه اصفهان بوده است (162). محمد رفیع یزدی شیخ الاسلام یزد بوده است (163). حاج محمد كرمانشاهی از پدر و مادری سنی به دنیا آمد، اما بعدها شیعه و شیخ الاسلام كرمانشاه شد. نادر شاه او را قاضی عسكر كرد و بعدها با سعایت شخصی به دست نادر شاه كشته شد (166- 167). مولانا محمد سعید رودسری
ص: 735
حاكم شرع كرمانشاه بوده و در امر به معروف و نهی از منكر اصرار داشته است. یك بار، یكی از نزدیكان سیف الدین خان، حاكم شهر را كه آلات ملاهی می‌فروخت، مورد توبیخ قرار داد و وسایل او را گرفته و شكست؛ وقتی حاكم به او اعتراض كرد، شیخ گفت: شاه حكومت عرف را به تو داده و حكومت شرع را به من، همین طور كه حكم تو باید اجرا شود، حكم من هم باید اجرا شود. مقتضای نهی از منكر من شكستن آلات ملاهی است، در دست هر كسی كه می‌خواهد باشد؛ اگر مایل هستی نزد شاه برویم و ببینیم كه چه باید كرد.
سیف الدین جرأت مخالفت با وی را نكرد (174).
مولانا محمد زكی اصفهانی، شیخ الاسلام اصفهان بوده است (178). مولانا محمد شفیع گیلانی، حاكم شرع و شیخ الاسلام رشت و شیراز بوده است (184).
یكی از عناوینی كه مؤلف چند بار از آن یاد كرده، عنوان رئیس العلما است كه در مصادر دیگر كمتر به چشم می‌خورد. درباره مولی حسن بن ملا عبد الله تستری آمده كه در زمان خود رئیس العلما بوده است (106). آقا حسن علی بن آقا جمال خوانساری كه همراه شاه طهماسب دوم از محاصره اصفهان گریخت، رئیس العلما بوده است (107). درباره ملا محمد حسین تبریزی، آخرین ملا باشی شاه سلطان حسین صفوی، هم آمده است كه در دولت او رئیس العلما بوده است (119). آقا محمد شریف مشهدی اول حاكم شرع و شیخ الاسلام نصب شده و سپس در زمان محمد ابدالی، حاكم عرف شده و در هر حال، آمر به معروف و ناهی از منكر بوده است (178).

عالمان شهرهای مختلف‌

سنّت قدیمی در شناسایی عالمان چنین بود كه عنوان شهر آنان را به نام آن‌ها می‌افزودند و از این رهگذر بیش‌تر عالمان لقب شهری داشتند. این امر نه تنها در زمان حیات آنان برای شناخت افراد، یك مشخصه بوده، بلكه پس از در گذشت آن‌ها هم كمك زیادی به شناخت محل زیست آن‌ها و طبعا یافتن آگاهی‌های دیگر مربوط به آن‌ها در حوزه زیستی و تربیتی آن‌ها می‌شده است. متأسفانه از زمانی كه مسأله نام و نام خانوادگی به شكل كنونی در آمد، به تدریج آن سنت فراموش شد. در حال حاضر، اگر نام فردی بر روی كتابی دیده شود، هیچ پسوند شهری ندارد تا بتوان از آن طریق برای دریافت زندگی او جستجویی كرد. مؤلف كتاب مورد بحث جز در مورد حدود ده نفر، لقب شهری افراد را یاد كرده و از این طریق به ما كمك كرده است تا بتوانیم نسبت عالمانی را كه در این كتاب آمده‌اند به شهرهای مختلف، دریابیم.
البته باید دانست كه بسیاری به نام محل تولد خویش شهرت دارند، اما در شهری دیگر
ص: 736
درس خوانده یا حتی تا پایان عمر در آن جا باقی مانده‌اند. در اینجا فهرست اجمالی شهرها را با شماره شرح حال می‌آوریم.
اصفهانی: 7 (خوزانی) «1»، 11، 12، 18، 20، 29، 78 (خاتون آبادی)، 27، 37
(شمس آبادی)، 48، 55، 73، (لنبانی) 85، 122 (بیدآبادی)، 125.
قزوینی: 1، 10، 17، 25، 59، 76، 77، (درباغی) 83.
شیرازی: 3، 16، (خفری)، 34، 53، 81، (شیرازی اصفهانی) 105، 123.
مشهدی: 5، 26، 38 (پاچناری)، 41، 71، 80، 127، 132.
تبریزی: 21، 72، 101، 106، 110، 115، 117، 134.
گیلانی رشتی: 36، 54، 89، 90، 102، 111، 128، (ساكن اصفهان) 184.
یزدی: 30، 35، 87 (جفروئی) 95، 99، 114، 116، 121.
عاملی: 14، 65، 71، 75، 93، 95.
خوانساری: 57، 84، 86، 107، 128.
قائنی: 8، 23، 96 (قائنی اصفهانی) 129.
بحرانی: 63، 66، 70.
مازندرانی: 19، 28، 104.
از پسوندهای شهری شماری دیگر از شهرها نیز یكی دو بار یاد شده كه یاد از آن‌ها چندان ضرورتی ندارد. باید توجه داشت كه مؤلف چندی در تبریز و یزد بوده و همین طور در مشهد. این مسأله در یاد كرد از علمای این شهرها تأثیر خاصی داشته است. او از عراق عرب یاد كرده؛ از جمله از دو عالم با عنوان «الكاظماوی» (19، 133). همچنین از سكونت موقت یا دائمی علما در نجف یاد كرده كه نشانه اهمیت نجف در آن دوره است (88، 98، 111). با این حال مؤلف تصریح می‌كند كه اصفهان بزرگ‌ترین شهر عجم در قرن دوازدهم بوده است (78).

برخی از رخدادها و نكته‌ها

به تناسب درگیر شدن برخی از علما در برخی رخدادها، اشاراتی به این حوادث صورت گرفته است. می‌دانیم كه منبع منحصر برخی از رخدادها، كتاب‌های شرح حال است. در این كتاب مختصر نیز چند مورد از این حوادث یا گوشه‌هایی از آن‌ها آمده كه قابل توجه است.
از آن جمله به محاصره اصفهان در جریان فتنه افغان در سال 1134- 1135 اشاره شده است؛ حوادثی كه منجر به سقوط صفویه و از بین رفتن سلسله‌ای شد كه حدود 230 سال
______________________________
(1). مواردی كه در پرانتز آمده مربوط به لقبهای محلی است بر گرفته از محلات داخلی شهر یاد شده.
ص: 737
قدرتمندانه بر ایران حكومت می‌كرد.
در شرح حال میر آصف قزوینی آمده كه همراه با جمعی دوستانش در جریان محاصره اصفهان، قدری گوشت خر با قیمت گزافی به دست آوردند، سپس آن را پختند و سهم افراد را به طور مساوی دادند. میر آصف سهم خود را پس از دادن سهم همه افراد برداشت و این چنین ایثار كرد! (49). محمد حسین بن محمد صالح اصفهانی، كه شیخ الاسلام اصفهان بوده، به دست افغانها به اسارت در آمد. آنان وی را آزار و اذیت كردند تا اموالش را از چنگش بدر آورند. این حادثه در پیدایش روحیه آخرت گرایی در او مؤثر بوده، چنان كه خود محمد حسین نیز به این تأثیر در خود اعتراف داشته است (126). آقا خلیل قائنی اصفهانی نیز پس از در گذشت آقا جمال خوانساری (1122) از علمای مورد مراجعه بوده تا آن كه به گفته مؤلف آن مصیبت وحشتناك، یعنی حمله افغان‌ها، صورت گرفت؛ به طوری كه نه تنها اصفهان، بلكه تمامی ایران تخریب شد؛ آن چنان كه می‌توان گفت:
صبا دامن كشان بر وی گذر كرداساسكلبه‌اش زیر و زبر كرد
چنان زد بر بساطش پشت پایی‌كه هر خاشاك آن افكند جایی پس از پایان محاصره، او از اصفهان رهایی یافت و به قزوین رفت و در آن جا به كار امر به معروف و نهی از منكر پرداخت. قبل از ورود وی به قزوین، خوردن مشروب، چون خوردن آب آسان بود، همین طور قبایح دیگر. اما پس از ورود وی، همه این زشتی‌ها از بین میان رفت. (144)
حاج محمد رضا قزوینی هم از علمایی است كه فتوای به وجوب دفاع در برابر حمله افاغنه داد و این زمانی بود كه برای بار دوم به قزوین حمله كردند. او عده زیادی از مؤمنین را گرد آورد و در ناحیه دیال آباد به سراغ افاغنه رفت. در این درگیری او و شماری از همراهانش به شهادت رسیدند (157) درباره مقاومت علما در برابر افاغنه، این آگاهی بسیار دقیق و منحصر به فرد است. یكی از عالمان درگیر در فتنه افغان، محمد حسین تبریزی، ملا باشی دوره آخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی است. مؤلف به رغم ستایش از علم وی و این كه كتاب شافی سید مرتضی را سه بار تدریس كرده، او را متهم به دنیا داری می‌كند (120).
یك تفاوت عمده میان مراكز علمی عراق و ایران آن بود كه عراق نوعا محل تحصیل و درس بود، اما عالمانی كه در دیار عجم زندگی می‌كردند از موقعیت بالایی برخوردار بودند.
مؤلف در مورد آقا محمد باقر بهبهانی و اقامت او در بلاد عرب می‌گوید: اگر او را به عراق عجم و خراسان و شیراز و اصفهان می‌آمد، مردم وی را بر تخم چشم خویش گذاشته، امامتش را پذیرفته و نقود و جواهر و درهم و دینار خود را بر پای او می‌ریختند. مؤلف او را
ص: 738
در سال 1175 در حالی كه به سفر حج مشرف می‌شده دیده است (74- 45). مؤلف اشاره به آمدن تاجران ازبكی به كرمانشاه كرده و این كه یكی از آنان درباره مباحث شیعه و سنی با مردم بحث می‌كرده و یك بار هم با یكی از عالمان (168- 169).
درباره زندگی اشخاص نیز گاهی نكات جالبی دارد. از سید حسن بن محمد ابراهیم حسینی یاد شده كه از سر زهد تا پایان عمر پولی در دست نگرفت و خرج و دخلش در دست برادرش بود. در شب زفاف از همسرش اصول دین پرسید. همسرش به او گفت كه وی خود را برای شب زفاف آماده كرده، نه شب اول قبر (109). از فتنه‌ای در شیراز در اواخر عهد نادر شاه یاد شده كه در آن تقی خان شیرازی سر به شورش گذاشته و حاكمی كه نادر تعین كرده بود بر او غلبه یافت (154).
از مجلس درس آقا محمد رضا فرزند آقا حسین خوانساری، یاد شده كه دویست تا سیصد طلبه، هر روز در درس او حاضر می‌شدند (156). از كتابخانه میرزا ابراهیم پسر ملا صدرا یاد شده كه 1500 كتاب داشته كه بر بیش‌تر آن‌ها حاشیه نوشته بوده است. وی بیش از هفتاد كتاب برای خود استنساخ كرده بوده است (53). از آقا محمد حسین لنبانی یاد شده كه سید علی خان گفته است كه وی صحیفه او را سرقت علمی كرده است، اما مؤلف مقام او را برتر از اینگونه نسبتها می‌داند (121- 122). از سید احمد خاتون آبادی یاد می‌كند كه در دادن فتوا بسیار محتاط بوده است (60).
محمد تقی مشهدی، شاگرد رفیع همدانی آن چنان اعتباری نزد استاد خود داشت كه استفتائاتی را كه نزد استاد می‌فرستادند تا جوابش را بنویسد، شاگرد جواب را می‌نوشت و استاد صرفا آن را مهر می‌كرد (87). زمانی نیز كه شیخ محمد حسین بحرانی به نجف رفت، سید صدر الدین محمد، كه عالم آن دیار بود، با حضور او از دادن فتوا خودداری می‌كرد و مسائل را به او ارجاع می‌داد (118). شیخ زین الدین كاظماوی هم مفتی عراق بود، اما نه چون دیگر مشایخ عرب كه وقتی فهمشان به چیزی نمی‌رسید، آن را انكار كرده و كفر می‌شمردند!
ص: 739

17 اشاراتی در باب كتاب و كتابخانه در دوره صفوی با گزارشی از كتابخانه شخصی فاضل هندی‌

وضع كتاب و كتابخانه در دوره صفوی‌

داستان كتاب در دوره صفوی، داستانی است از یك سو قابل ستایش و از سوی دیگر همراه با تأسف و تأثر. در این دوره با شكوه، در شهرهای اصفهان، مشهد، تبریز، قزوین و بسیاری از نقاط دیگر، هزاران كاتب به استنساخ كتاب مشغول بوده و آثار مكتوب را برای استفاده خود یا به درخواست دیگران كتابت می‌كردند. كاتب، كتاب را استنساخ می‌كرد؛ پس از آن كتاب استنساخ شده به كتابخانه شخصی یك عالم یا وزیر یا شاه یا كتابخانه مدرسه‌ای منتقل می‌شد. ممكن بود عالمی كتابی را خود استنساخ كند، چنان كه ممكن بود با دادن پول به دیگری، كار استنساخ را به او واگذارد. نسخه‌های تهیه شده، به دلیل آن كه محدود بود، هر لحظه در معرض اتلاف قرار داشت و اصولا تولید كتاب در دوره صفوی به گونه‌ای بود كه كتاب به راحتی نمی‌توانست در اختیار همه قرار گیرد، درست همان طور كه پس از تولید به راحتی در معرض تلف قرار داشت. این وضعیت، مانعی بر سر راه ترقی و رشد فرهنگ در این دوره محسوب می‌شد.
افزون بر این، دوره صفوی از این زاویه، میراث نابسامان دوره تیموری به بعد تاریخ ایران را در اختیار دارد. دورانی كه اوّلا: تنها و تنها به كتاب‌های ادبی اعتنا می‌شد، ثانیا:
تصوف مانع مهمی بر سر راه رشد كتاب نویسی و كتابخوانی بود و كمتر مدرسه قابل اعتنایی در ایران وجود داشت. در حال حاضر، هر محققی می‌تواند نوع آثار كتابت شده در فاصله قرن هشتم تا نهم ایران را ببیند و بفهمد كه دامنه كار تا چه اندازه محدود بوده و تا كجا نوع رشته‌های علمی دچار انحطاط و ضعف بوده است. آثار مخطوط بر جای مانده در برخی از كتابخانه‌های كشورهای آسیای میانه، و نیز نسخه‌های قرن هشتم و نهم موجود در كتابخانه‌های ایران كه در این حوزه كتابت شده، گواه چنین نگرشی در كتاب نویسی و طبعا دانش اندوزی آن دوران است.
پیدایش دولت صفوی و نفوذ علما در این دوره، رویكرد تازه‌ای را نسبت به
ص: 740
دانش اندوزی و كتاب در جامعه ایجاد كرد. در این دوره بسیاری از آثار شیعی از عراق، جبل عامل، بحرین و حتی هند «1» به ایران انتقال یافت و تحول جدیدی در برخی از دانش‌ها بوجود آمد. با این حال، كار از حد استنساخ كتاب فراتر نرفت. استنساخ كتاب‌ها در این عهد، به ویژه در اصفهان، در حد شگفت آوری گسترده بود؛ چنان كه آثار بر جای مانده نشان می‌دهد كه چه مقدار انرژی در این راه صرف شده است. با این حال، علی رغم آن كه در آن دوران، در اروپا نوع كتاب‌ها به چاپ می‌رسید- یا به اصطلاح دوره صفوی به قالب زده می‌شد- و حتی برخی از متون چاپی كتاب مقدس از زمان شاه عباس به ایران رسیده بود، به دلایلی كه بر ما روشن نیست، كمترین تلاشی برای انتقال چاپ به ایران صورت نگرفت. «2»
شاردن درباره چاپخانه می‌نویسد:
ایرانیان همانند دیگر كشورهای مشرق زمین چاپخانه ندارند و بدین صنعت سودمند توجه نمی‌كنند. می‌گویند چون هوای ایران خشك می‌باشد، نه تنها كاغذ شكننده و كم دوام می‌گردد، بلكه استفاده از چاپخانه را سخت دشوار می‌سازد. از این رو، به نوشتن و داشتن نسخه‌های خطی خرسندند، و چون بالطبع دوستدار دانش می‌باشند، هنر كتابت و نسخه نویسی ترقی بسیار یافته و در شمار هنرهای زیبا در آمده است. «3»
در چنین شرایطی، محدودیت كار استنساخ كتاب برای رشد دانش، و حتی لطماتی كه از بابت كاتبان فاقد علم و دانش بر كتاب‌ها روا می‌رفت، از مشكلاتی است كه سبب بی‌رونقی بازار كتاب می‌شده است. آشكار است كه هر اندازه نیز كه استنساخ كتاب فراوان می‌بود، برای بسیاری از اقشار جامعه، فراهم كردن چنین كتاب‌هایی آسان نبود؛ از این رو، كتابخانه‌های شخصی هم نمی‌توانست از حد محدودی فراتر رود. وقتی كتاب در دسترس عالم یا محقق و نویسنده نباشد، تحقیقات وی نیز نمی‌تواند بر اساس یافته‌های علمی پیشین استوار باشد. به علاوه كه بسیاری از آثار، به دلیل آن كه از آن‌ها تعداد كافی وجود نداشت، دستخوش حوادث شده و از اساس، از میان می‌رفت. شاردن نوشته است:
______________________________
(1). نمونه آن كتاب‌های زیادی بود كه شیخ علی منشار، پدر زن شیخ بهائی از هند به ایران آورد و بعدها به كتابخانه شخصی شیخ بهائی پیوست. افندی می‌گوید كه شنیدم كه آن‌ها چهار هزار مجلد كتاب بود. این كتاب‌ها به ارث به تنها فرزند دختر شیخ علی رسید كه همسر شیخ بهایی شد. شیخ نیز آن‌ها را وقف كرد كه و بسیاری از آن‌ها به دلایلی از جمله بی‌توجهی متولی از بین رفت. افندی، ریاض العلماء، ج 4، ص 266
(2). كلیسای وانك اصفهان را كه گویا از اوائل قرن هیجدهم دستگاه چاپ داشته باید مستثنی كرد، گرچه این دستگاه تنها در خدمت چاپ كتاب مقدس بوده و به آثار عمومی نوشته شده در اصفهان ارتباطی نداشته است.
(3). شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 961
ص: 741
در ایران، با این كه بهای كتاب‌های خطی نسبت به كتب چاپی ما زیاد است، هم به قدر كفایت وجود دارد و هم قیمتش گران نیست، اما آثار مصنفان به ندرت به دست می‌آید، از این رو خواستار، باید نوشتن آن را به نسخه برداران سفارش بدهد. برای وصول به مقصود نخست باید به قدر لازم كاغذ به دست بیاورند، سپس درباره حق كتابت با كاتب به گفتگو بپردازند. مزد نوشتن را بر مبنای هزار بیت حساب می‌كنند ... این مبلغ بسیار سنگین است و كمتر كسی به ادای آن تن در می‌دهد و مزد عادی كتابت هزار بیت فقط بیست و هفت سوست (واحد پول فرانسه) و موضوع كتاب، سال تألیف، شهرت یا گمنامی مؤلف مورد توجه كاتب قرار نمی‌گیرد ... به هر روی آسان می‌توان دریافت كه گرانی و كمیابی كتاب تا چه اندازه مانع نشر دانش و فرهنگ می‌باشد و چه مایه پژوهشگران و اهل تحقیق را از ادامه مطالعه و اكتشافات علمی و فكری باز می‌دارد. این نیز گفتنی است كه نقائص كتب خطی بسی بیش‌تر از آن است كه به آن‌ها اشاره شد؛ چه بسیاری از آن‌ها چندان مغلوط است كه آنچه در آن‌ها نوشته شده پریشان و آشفته و مبهم در نظر می‌نماید ... بارها در دربار اصفهان به من پیشنهاد كردند كه چند چاپخانه به ایران بیاورم و یكی را در اصفهان نصب كنم و به راه بیندازم. اگر شاه عباس ثانی زنده و پادشاه بود؛ این كار به آسانی جنبه تحقق می‌یافت و به سرعت عملی می‌شد، اما پسر و جانشین، در بند این امور مهم نیست و چندان كه دانشمندان و خیر اندیشان او را بدین كار دلالت و تشویق كردند سود نبخشید. «1»
بی‌مناسبت نیست پاره‌ای از یادداشت‌های پدر رافائل دومان را، كه از سال 1057 تا 1108 هجری در ایران بوده، درباره وضع كتاب در دوره صفوی بخوانیم. وی درباره كتابخانه سلطنتی می‌نویسد:
در تشكیلات دربار، هیچ نظمی نیست و به همین ترتیب كتاب‌های شاه در جایی كه كتابخانه نام دارد، بدون نظم و ترتیب درون صندوقها (یخدانها) ریخته شده‌اند و در هیچ قفسه‌ای بر حسب هیچ نظمی جای ندارند، بر خلاف آنچه در دیار ما مرسوم است؛ و در نتیجه اشخاص علاقه‌مند یا كنجكاو نمی‌توانند به آسانی كتاب مورد نظر خود را پیدا كنند.
وی درباره صنعت چاپ می‌نویسد:
اینان از صنعت چاپ كه علوم در پرتو آن می‌درخشند و شهرت یك مؤلف مرهون آن است، محروم هستند. اینان جز از نسخه خطی استفاده نمی‌كنند و لذا در كتابت ایشان اشتباهات بسیار روی می‌دهد كه ناشی از نا آگاهی و یا هوا و هوس كاتبان است ... كتاب‌های این مردم دچار تغییر شكل و استحاله عجیبی می‌شود. در واقع، در حالی كه مؤلف هنوز زنده است و
______________________________
(1). شاردن، سفرنامه، ج 4، ص 963- 965
ص: 742
نفس می‌كشد، اگر كتابش مورد اقبال مردم واقع شود، از آن استقبال می‌كنند و بارها از روی آن می‌نویسند، اما به میل و سلیقه خودشان. و لذا اگر مؤلف كتاب خود را بعد از چند سال در جایی ببیند چندان استحاله شده است كه به زحمت آن را باز خواهد شناخت و آن را «تخم حرام» توصیف خواهد كرد و حال آن كه در دیار ما، چاپ اثر مؤلف و نام او را خدشه ناخورده، جاودانه می‌كند ... باید اعتراف كرد و به قول خود ایرانیها، «از حق نمی‌توان گذشت» كه اگر این ملت همچون ما به چاپ كه یكی از مواهب آسمانی است، ایمان واقعی داشتند و آن را برای انتقال پیام به عامه مردم و تنظیم قرائات و تدریس و مطالعه به كار می‌بردند، یعنی همان كارهایی كه معمولا تحصیل كردگان ما انجام می‌دهند، می‌توانستند- اگر نگوییم از ما پیش بیفتند- حداقل با ما برابری كنند؛ زیرا كه از اوان كودكی تا سن پیری و از كار افتادگی تحصیل می‌كنند، در حالی كه ما، مثلا در فرانسه، همین كه تا سن 18 تا 20 سالگی، كمی در كلاهای درس وول خوردیم، آن هم به زور و اجبار، دیگر برای تعمیق سواد خود به تحصیل ادامه نمی‌دهیم و علوم را تعمیق نمی‌دهیم و غالب مؤلفان روزگار ما، مردمی چهره عوض كرده هستند تا به خواننده القای نو آوری كنند. «1»
اشاره كردیم كه به رغم عدم وجود صنعت چاپ در اصفهان، حداقل به اندازه یك چاپخانه امروزی بلكه بیش‌تر، كتاب استنساخ می‌شده است. بحث از وضعیت كتاب و نقش آن در این دوره، كه از جهاتی شبیه دوران دیگری است كه صرفا نسخ خطی مورد استفاده بوده، باید موضوع یك پژوهش جدی قرار گیرد. بخشی از این داستان مربوط به كتابخانه‌های عمومی، شامل كتابخانه‌های مدارس، كتابخانه بقعه شیخ صفی، «2» كتابخانه‌های آستان مقدس امام رضا و حضرت عبد العظیم در ری «3» و نیز كتابخانه سلطنتی می‌شد. محمد هاشم (رستم الحكماء) درباره كتابخانه سلطنتی نوشته:
آن سلطان جمشید نشان را كتابخانه‌ای بود كه از خطوط جمیع مشاهیر كتاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد كل، جناب ابن مقله رحمه الله، مخترع خطوط هشتگانه ... استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میر علی و میر عماد و شاه مسكین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار و امثال اینان غفر الله لهم. قرآن‌هایی به خط جلی و خفی و با ترجمه و بی‌ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه‌های بسیار با اعتبار از جمیع علوم و
______________________________
(1). مجله كلك، ش 80- 83، صص 401- 403
(2). كتاب‌های این كتابخانه در سالهای 1241- 1246 توسط روسها غارت شد و به كتابخانه آكادمی علوم در سن پطرزبورگ منتقل شد. نك: نشر دانش، سال 14 (1372)، ش 6، صص 24- 28
(3). افندی در چند مورد از این كتابخانه یاد كرده است: و قد رأیتها فی الخزانة الموقوفة من الكتب فی مشهد عبد العظیم. افندی، همان، ج 3، ص 161
ص: 743
لموم و فنون و رسم الحسابهای مختلفه و قصص و تواریخ و دیوانهای شعرا، همه با كاغذهای ختایی و خانبالق و كشمیری، همه با تذهیبات و نقش و نگار دلپسند ذكر شده، فراهم آمده بیش‌تر از حساب و شمار. «1»
شاردن هم درباره كتابخانه سلطنتی نوشته است:
میرزا مقیم نامی در آن موقع كتابدار (كتابخانه شاهی) بود. «2» تالار كتابخانه برای این منظور بسیار كوچك است؛ زیرا فقط بیست و دو گام درازا و دوازده گام پهنایش می‌باشد. دیوارها از پایین به بالا دارای طاقچه‌هایی است به ژرفای پانزده شست كه به جای قفسه بكار می‌رود.
كتاب‌ها در این طاقچه‌ها بر حسب قطر یا قطع روی هم چیده و توده شده است، بدون هیچگونه توجه به موضوع و مندرجات، چنانكه در كتابخانه‌های اروپا كاملا مراعات می‌گردد. اسامی مؤلفین در غالب كتاب‌ها روی عطف آن‌ها نوشته شده است ... كتاب‌های این كتابخانه شاهی پارسی، تازی، تركی و قبطی (كوفی!) است. من از كتابدار خواهش كردم كه كتب زبان‌های باختری را به من بنمایاند؛ او در پاسخ اظهار داشت كه از این كتاب‌ها دو صندوق موجود است كه هر صندوقی دارای پنجاه تا شصت مجلد می‌باشد و مجلدات بزرگی از آن‌ها را به من نشان داد. اینها كتب مذهبی كلیسای روم و كتاب‌های تاریخی و ریاضی بود. كتاب‌های نخستین ظاهرا در هرمز به دست آمده است و سایر كتب از یغمای خانه هولشتاین در هفتاد تا هشتاد سال قبل گرد آمده است. اولئاریوس دبیر سفارتخانه، كتابخانه نفیسی در آن جا داشته است. «3»
كتابخانه سلطنتی هم هر چه بوده، توسط افغان‌ها غارت شد. «4» گفتنی است كه ایران عصر صفوی، كتابخانه‌های فراوانی داشته كه امروزه می‌توان یاد آن‌ها را در برخی از متون تاریخی و نیز یادداشت‌هایی كه بر برخی از نسخه‌های خطی است، به دست آورد. فهرستی از این كتابخانه‌ها را همایون فرخ بر اساس همین یادداشت‌ها فراهم آورده است. «5»
______________________________
(1). آصف محمدهاشم، رستم التواریخ، ص 85
(2). درباره میرزا مقیم نك: تذكره نصر آبادی، ص 75. و نیز نك: كتاب تذكارات او كه یادداشت‌های مهمی از علمای معاصر دارد. آقابزرگ، ذریعه، ج 4، صص 20- 21
(3). شاردن، سفرنامه، ج 7، صص 147- 149
(4). این مطلب را كتابدار كتابخانه مزبور كه از خود با عنوان «عمله خزانه» یاد شده در مجموعه‌ای كه در فهرست مجلس ج 10، ص 1385 آمده یاد كرده و گفته است كه پس از حمله آن‌ها، برخی كتاب‌ها را برداشته تا حفظ كند. مجموعه مزبور از یادداشتهای وی كه در فاصله سالهای 1113 تا 1140 نوشته شده، فراهم آمده است.
(5). همایون فرخ، تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران، مجله هنر و مردم، ش 64، صص 38- 45؛ ش 65، صص 64- 70؛ ش 66، صص 28- 33
ص: 744

مدرسه چهارباغ اصفهان و كتابخانه آن‌

یكی از مدارس مهم اصفهان كه در دوره میانی سلطنت شاه سلطان حسین صفوی، در فاصله سالهای 1116 تا 1126 ساخته شد- و البته از سال 1121 درس و بحث در آن آغاز گردید «1»- مدرسه چهار باغ، یا مدرسه سلطانی اصفهان است. مدرسه‌ای كه خود شاه نیز حجره‌ای از آن را به خود اختصاص داده بود. شرح تاریخچه و عظمت مدرسه مزبور از لحاظ معماری، مسأله‌ای است كه در جاهای دیگر مورد بحث قرار گرفته است. «2»
شاه صفوی پس از بنای مدرسه، كتابخانه‌ای نیز برای آن بنا كرد و خود به وقف شماری كتاب جهت آن همّت گماشت. قاعدتا باید كسان دیگری نیز دست به این اقدام زده باشند.
از آن جا كه بنای این مدرسه در اواخر عصر صفوی بود، نباید در آن دوره، كتابخانه توسعه فراوانی یافته باشد. با این حال شاه جهت كتابخانه، وقفنامه ویژه‌ای تنظیم كرده كه قواعد استفاده از كتاب‌ها نیز در آن آمده است.
در وقفنامه بلند مدرسه چهار باغ و در ضمن اشاره به مخارج مدرسه از هر جهت، ضمنا از مخارج كتابدار مدرسه نیز یاد شده است. «3» از جمله هفت تومان- سالانه- برای كتابدار معین شده است؛ با این عبارت: به دستور تسلیم كتابداری كه متولی شرعی به جهت كتب وقفی مدرسه مباركه كه مزبوره تعیین نموده باشد نمایند، مقرر آن كه كتابدار مزبور در اكثر اوقاتی كه طلبه را رجوع به كتاب‌های وقفی بوده باشد در مدرسه حاضر بوده، ضبط كتب وقفی حسب الواقع نموده، صیانت آن‌ها از تلف و ضیاع نمایند و داد و ستد آن‌ها را به شروحی كه در ظهر كتب مزبوره مرقوم است نماید. «4»
از این سخن اخیر، چنان به دست می‌آید كه شروطی را كه مربوط به استفاده از كتاب‌های وقفی بوده در پشت كتاب‌ها- به اجمال یا تفصیل- می‌آورده‌اند. این شروط همانهاست كه در وقفنامه كتاب‌های مدرسه آمده و ما در ادامه، متن كامل آن را چاپ می‌كنیم. از سرنوشت این كتابخانه در گذر تاریخ آگاهی نداریم. تنها گفته شده است كه وقتی در دوره سلطه افاغنه در معرض تهدید بوده، كتاب‌ها از طرف متولی در سردابه‌ای ریخته شده و متأسفانه پس از چندی، بسیاری از آن‌ها ضایع شده است. تحویلدار درباره
______________________________
(1). تبریزی، محمد زمان، فرائد الفوائد در احوال مدارس و مساجد، ص 290
(2). نك: ریاحی، مدرسه چهار باغ، مجله حوزه اصفهان، ش 2، ص 133
(3). درباره ارتباط وقف با كتاب و كتابخانه، بنگرید مقاله پر ارج: نوش آفرین انصاری، وقف نامه‌ها و تاریخ كتابخانه و كتابداری، (یادنامه ادیب) صص 97- 120
(4). سپنتا، عبد الحسین، تاریخچه اوقاف اصفهان، ص 167
ص: 745
كتابخانه این مدرسه می‌نویسد:
سلاطین صفوی- انار الله برهانهم- كتب هر علمی را تصحیح و تنقیح كرده، سه دسته از كل آن‌ها را به خط خوش نویسانده، وقف فرموده، یك دسته را در كتابخانه مباركه امام ثامن حضرت رضا- علیه آلاف التحیة و الثنا- و یك دسته در كتابخانه شاه صفی- قدس الله روحه- فرستاده بودند. دسته دیگرش را در كتابخانه دولتی مدرسه چهارباغ اصفهان ضبط و محفوظ می‌داشتند و از نسخ آن‌ها، بعضی دون بعضی در كتابخانه‌های مدارس و ولایات و مملكت بود. كتاب‌های مدرسه چهار باغ اصفهان را هم مدرسش در زمان غلبه افغان احتیاط كرد و در خانه خود به سردابی ریخت و در آن را مسدود نمود و هشت نه سال اغتشاش این طایفه و غیره سركشی نشد. بسیاری از این كتب، به گرد و بید و موریانه ضایع شد و پس از آن هم الی الان در همان سردابه‌ها مانده و به مرور دهور، موریانه آن‌ها را از حیز انتفاع انداخته است. «1»
وجود یكی از كتاب‌های كتابخانه مدرسه چهار باغ، در كتابخانه مسجد گوهر شاد مشهد، ممكن است نشان دهد كه آثار این كتابخانه، به مرور پراكنده شده است. كتاب شرح هدایة الحكمة از ملا صدرا به شماره 1363 در كتابخانه گوهر شاد نگهداری شده و در پشت آن وقفنامه این كتاب جهت مدرسه چهار باغ موجود است:
غرض از تحریر این سطور آن است كه وقف صحیح شرعی و حبس مؤبّد ملی نمود، قربة الی الله تعالی و طلبّا لمرضاته، اقل عباد الله الغنیّ، این مجلد را بر كافه شیعیان اثنا عشریه كه طالب علوم دینیه باشند و تولیت آن را تفویض نمود، مادام الحیوة به خود و بعد از وفات به متولّی موقوفات مدرسه جدید سلطانی واقعه در چهار باغ دار السلطنه اصفهان؛ و شرط شرعی نمود كه هر كس را كه احتیاج به این مجلد بهم رسد، از عالی حضرت علّامی فهّامی مدرّس مدرسه مزبور اخذ و زیاده از مدت ششماه نزد خود نگاه نداشته، به مدرسه مشار الیه رد نماید؛ و هر گاه زیاده از مدت مزبور احتیاج پیدا نماید، از عالی حضرت مدرّس اذن مجدّد طلب نماید و از دار السلطنه اصفهان بیرون نبرد و صیغه شرعیه جاری شد. تغییر دهنده به لعنت و نفرین حضرت رسالت پناهی گرفتار گردد. «2»
قاعدتا باید به دلیل دایر بودن مدرسه در دوره قاجار، كتابخانه مدرسه تا حدی آباد شده باشد. بررسی وضعیت كتابخانه در این دوره تا انقلاب اسلامی نیاز به تحقیق و تتبع جدی دارد و لازم است برای روشن شدن میراث بر جای مانده آن، از ساكنان قدیمی مدرسه و متولیان سابق و لاحق آن آگاهی‌های ضروری به دست آید.
______________________________
(1). تحویلدار، میرزا حسین، جغرافیای اصفهان، ص 48
(2). فاضل، محمود، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه جامع گوهر شاد، ج 4، صص 1953- 1954
ص: 746

متن وقفنامه كتابخانه مدرسه چهار باغ‌

اینك متن وقفنامه كتابخانه مدرسه چهار باغ كه شاه سلطان حسین صفوی آن را تنظیم كرده و از جهت شناخت پاره‌ای مسائل درباره تاریخ كتابداری، دارای ارزش قابل ملاحظه‌ای است، در اینجا ارائه می‌كنیم. نسخه این وقفنامه به شماره 9607 در كتابخانه آیت الله مرعشی نگاهداری می‌شود. متن حاضر بر اساس همین نسخه آماده شده است.
الله اله الهی محمد مصطفی چهارده معصوم صاحب الزمان حمدی كه واقفان اسرار ملك و ملكوت و ثنائی كه عارفان معالم قدس و جبروت گزارش آن را در دیباچه صحایف معرفت و دانایی دانند و ادای آن را مقدمه كتاب فهم و شناسایی خوانند، خداوند علام الغیوب را رواست كه آیات وحدت ذات بیچون و آثار قدرت كامله از قیاس بیرون را به بنیان قلم «كن فیكون» بر اوراق لیل و نهار و صفحات اجزای روزگار، تحریر و بیان فرمود، تا طالبان علوم ربانی و جویندگان معارف ایمانی، به كنوز حقایق دانشوری و رموز دقایق هنر پروری راه برده، عالم احكام كتاب‌های آسمانی و كاشف استار از وجوه الفاظ و معانی گردند، و رسایل صلوات تامّات و مجموعه‌های تسلیمات نامیات وقف مسكن رسول مبین و صاحب مقام امین و اوصیای گزین و اولاد معصومین او- صلوات الله علیهم اجمعین- را شاید كه به تعلیم اصول و فروع دین و ارشاد به حق الیقین صاحبان مدارك و افهام و سالكان مسالك پیروی ائمه انام را به منتهی المطلب فوز ابدی و حیات القلوب سعادت سرمدی رسانیدند و به هدایت كافیه و دلالت وافیه سبق خوانان مدرسه ایجاد و وظیفه خواران زاد معاد را قابل مراتب عالیه ایمان و ساكن بهشت جاویدان گردانیدند.
اما بعد، كشاف مضامین صدق مفاد شرح این مقاصد خیر بنیاد است كه چون نواب كامیاب خلائق مآب، شاهنشاه دین پناه، ظل الله المنصور، المؤیّد من عند الله، بانی مبانی شریعت پروری، مشیّد اركان معدلت گستری، باسط بساط عدل و داد، و ماحی آیات جور و بیداد، بنده خاكسار آستان سیّد أنبیاء، چاكر دربار سرور اولیاء و اصفیا، خادم عتبات ائمه اثنا عشر، مروّج سنن سنیه حضرت خیر البشر- علیه صلوات الملك الاكبر- واسطه نظام لیالی و ایام، شیرازه اوراق شهور و اعوام؛ گردون رفعتی كه عنوان منشور باهر النور شهریاریش به طغرای غرّای «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ [آل عمران/ 26] مطرّز و موشّح است؛ آسمان شوكتی كه دیباچه
ص: 747
فرمان فرمانروایی و جهان دارییش به سرلوحه زیبای «وَ آتَیْناهُمْ مُلْكاً عَظِیماً» [نساء، 54] مزیّن و منقّش است، صاحب نسب بزرگواری نبوی فایز حسب با اعتبار علوی، پشت و پناه اهل ایمان، مظهر آثار لطف و احسان، سلطان سلاطین زمان، پادشاه پادشاه نشان، السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان ابو المظفر ابو المنصور السلطان حسین الصفوی الموسوی الحسین بهادر خان- مدّ الله تعالی ظلال معدلته علی مفارق الأنام و جعل دولته متّصلة بدولة المهدی علیه الصلاة و السلام- پیوسته انتشار قواعد علوم دین مبین و اشتهار شعایر شرایع ملت مستبین حضرت سیّد المرسلین- علیه أفضل صلوات الله المصلّین- و تكثیر علمای دین‌دار و ترفیه طالبان علوم سعادت مدار و تهیه اسباب تحصیل و تمهید مایحتاج تكمیل آن قوم نبیل را منظور نظر انور كیمیا اثر و مركز ضمیر منیر حق پرور عدالت گستر نموده، و از خالص مال حلال، مدرسه عدیم المثال، در جنب چهار باغ دار السلطنه اصفهان- صانها الله تعالی عن طوارق الحدثان- به جهت سكنا و مأوای ایشان احداث و بنا فرموده‌اند؛ و به فضل خالق أنام، آن نیكو مقام، رتبه اتمام یافته. لهذا از جمله تهیئه اسباب تحصیل آن فریق توفیق نشان كه تیسیر آن‌ها منظور آن خسرو اهل زمان (بود) این كتاب را با سایر كتبی كه در ظهر هر یك وقفیه به همین شرح مرقوم گردیده است، قربة الی الله تعالی و طلبا لمرضاته، وقف صحیح لازم مؤیّد شرعی و حبس صریح جازم مخلّد ملّی نمودند بر شیعیان اثنا عشریه- كثّرهم الله تعالی بین البریة- به این نهج كه:
همیشه در ضبط و تحویل كتابداری كه به جهت مدرسه مبارك مزبوره تحویل می‌شود، بوده هر یك از طلبه عظام سكنه مدرسه مذكوره كه محتاج به آن‌ها باشند به تجویز مدرّس مدرسه مزبوره بگیرند و به قدر احتیاج نگاه داشته از آن منتفع شوند و زیاده از قدر احتیاج نگاه ندارند.
و اگر كسی از شیعیان غیر ساكنین آن مدرسه محتاج به آن‌ها باشد و خواهد، بعد از تجویز مدرّس، قبض به مهر مدرّس به كتابدار مذكور سپارد و كتاب را گرفته به قدر احتیاج نزد خود نگاه داشته از دار السلطنه اصفهان نبرد و اگر مدرسه خاطر به او جمع ننماید و مناسب داند، رهن از او گرفته كتاب را به او دهد.
و هر یكی از كتب مزبوره كه بردن آن به مشاهد مشرّفه به جهت زیارت و سایر اعمال مرغوبه و عبادات مناسب باشد، اگر كسی خواهد و محل اعتماد مدرّس باشد یا رهن دهد، بعد از تجویز مدرس و قبض به مهر او جایز است كه آن كتاب را به موعد معین به نحو مزبور از اصفهان بیرون برد و بعد از انتفاع و رفع رجوع باز آورده به كتابدار سپارد و به هر تقدیر در محافظت آن از تضییع و تلف كمال اهتمام و سعی نمایند.
ص: 748
و مادام كه در اصفهان باشد، هر شش ماه یك مرتبه به نظر مدرس رسانند تا خاطر خود را از وجود و ضایع نشدن آن جمع نماید و هرگاه باز خواهند و مدرس اذن جدید دهد، باز برده به نحو مسطور از آن بهره یاب گردند.
و مدرس مدرسه مباركه مزبوره در باب منتفع شدن ارباب احتیاج بل كافه طلبه علوم و شیعیان از آن‌ها و ضبط از تلف و ضایع شدن نهایت سعی و اهتمام و در هر یك از مراتب مزبوره فوق به لوازم آن قیام نماید.
و اعلی حضرت واقف- حرّسه الله تعالی من جمیع المخاوف- شرط شرعی فرموده‌اند كه كتب مزبور را نخرند و نفروشند و نبخشند و رهن ننمایند و در عرصه زوال و انتقال در دنیا نیاورند. و جمعی كه به جهت انتفاع آن‌ها را نگاه می‌دارند معطّل نگذارند و هر گاه اهل علم از آن‌ها منتفع شوند در اوقات شریفه، آن ولی نعمت عالمیان و قبله‌گاه جهانیان را به دعای خیر یاد نمایند.
تغییر دهنده وقف مزبور به لعنت الله و نفرین حضرت رسالت پناهی و ائمه معصومین- صلوات الله علیهم اجمعین- گرفتار گردد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «1»
و اعلی حضرت واقف- جعله الله تعالی امنا من جمیع المخاوف و واقفا علی سبیل الهدی فی كل المواقف- ثواب این وقف را، قربة الی الله تعالی، هدیه نمودند به ارواح مطهره حضرات مقدسات سدره مرتبات عرش درجات- علیهم السلام- كه اول ایشان حضرت رسول امین مختار جناب رب العالمین، مقصود از ایجاد افلاك، مخصوص بخطاب «لولاك» خاتم الانبیاء- صلی الله علیه و اله و سلم- و آخر ایشان خاتم اوصیاء، هادی راه پیشوای مطلق، حجة الرحمن- صلوات الله و سلام علیه- است.
و كان تحریر ذلك فی شهر ربیع الثانی من شهور سنة عشرین و مائة بعد الالف (1120) من الهجرة المقدسة النبویة علی مهاجرها آلاف صلواة و سلام و تحیة.
مهر شاه‌

كتابخانه‌های شخصی‌

بخش مهمی از كتابخانه‌های دوره صفوی، كتابخانه‌های شخصی بوده كه افراد علاقه‌مند، عمری را در گردآوری آن صرف می‌كرده‌اند. اندیشه داشتن كتابخانه شخصی از همان زمان در ایران قوی بوده و شاید به دلیل بی‌اعتمادی به كتابخانه‌های عمومی و نبودن یك شیوه
______________________________
(1). بقره، 181
ص: 749
منظم برای ارائه كتاب به مردم، این اندیشه تقویت شده است. طبیعی بود كه بسیاری از این كتابخانه‌های شخصی، به رغم اهمیتشان، پس از مرگ صاحبانش، با تقسیم میان وارثان كه بسیاری نسخه‌های سهم خود را می‌فروخته‌اند، پراكنده می‌شده و عملا كتابخانه آنان از میان می‌رفته است. عجیب آن كه گاه مؤلفات پدر كه با یك عنوان شامل چند مجلد بوده، در میان وارثان تقسیم شده كه در نتیجه سهم یك وارث باقی مانده و سهم وارث دیگر از بین رفته است. نمونه آن، كتاب پر ارج ریاض العلماء و حیاض الفضلاء افندی، برجسته‌ترین كتابشناس دوره صفوی است كه نیمی از آن، به همین دلیل از بین رفته است. «1» خود افندی اشاره
______________________________
(1). استاد حاج سید محمد علی روضاتی- دام ظله- درباره داستان كتاب ریاض فرمودند: با توجه به برخی شواهد، میرزا عبد الله در سال 1127 كتاب‌های خود را میان دو فرزندش میرزا احمد و میرزا زین العابدین تقسیم كرده است. كتاب ریاض خود را هم دو قسمت كرده؛ دو سه مجلد از تراجم علمای شیعه و سنی را به یكی و دو سه جلد را هم به دیگری داده است. تا آن جا كه می‌دانیم بخش دوم ریاض، یعنی سهم میرزا احمد باقی مانده است. درباره قسمت دیگر می‌دانیم كه میرزا نصر الله شهید، آن‌ها را همراه با كتاب‌های دیگری در اصفهان خریده است. این همان خریدی است كه سید عبد الله جزائری در كتاب الاجازة الكبیره به آن اشاره كرده كه سید نصر الله كتاب‌های زیادی را به ثمن بخش در اصفهان خرید؛ اما اشاره به ریاض ندارد. شیخ یوسف بحرانی در كشكول خود می‌نویسد: یكی از شاگردان علامه مجلسی شرح حال برخی از علما را نوشته كه من قسمتی از آن‌ها را نقل می‌كنم. وی باید از همان سهمی كه دست سید نصر الله بوده، استفاده كرده باشد. تراجمی كه وی از چند حرف اول الفبا در كشكول آورده در چاپ فعلی ریاض از همانجا نقل شده است. احتمال دارد كه چاپ بمبئی از كشكول ناقص باشد و باید از آن كتاب كه نام اصلیش انیس المسافر است، از نسخه فرهاد معتمد استفاده شود؛ چه احتمال آن هست كه تراجم بیش‌تر یا كاملتری در آن از ریاض نقل شده باشد. تاكنون از اصل ریاض كه در كتابخانه سید نصر الله بوده، خبری در دست نیست. اما سهم میرزا احمد در اختیار حاجی كلباسی بوده است. شاید هم دست پدرش حاجی محمد حسن بوده كه در دوره نادر، تعیین تكلیف زنهایی كه شوهرانشان در فتنه افغان گم شده بوده‌اند، به دست او بوده است. این كه دست حاجی محمد حسن بوده یا نه مطمئن نیستم.
پس از حاجی، این كتاب دست آقا میرزا ابو المعالی فرزندش بوده و در كتابی كه در شرح حال شیخ بهائی نوشته، از آن مطالبی نقل كرده است. این نسخه، احتمالا به طور عاریه دست مرحوم صاحب روضات هم بوده كه از آن استفاده برده است. ممكن است از خود حاجی گرفته و شاید هم از فرزندش آقا میرزا ابو المعالی. پس از آن كتاب به دست میرزا ابو الهدی پسر میرزا ابو المعالی رسیده است. وی صاحب سماء المقال و پدر آقای آقامحمد است كه در قید حیاتند. حاجی میرزا ابو الهدی داماد برادر مرحوم حاج آقا حسین خادمی بودند. وقتی حاجی میرزا ابو الهدی در سال 1316 شمسی در گذشت، آقای خادمی وصی و قیّم ایشان بودند كه یك پسر و یك دختر داشتند. آقای خادمی گفتند كه، چون من قیّم بودم نخواستم خودم كتاب‌ها را بخرم. پس از آن كتاب‌ها را به حاج ملا احمد بیان الواعظین فروختیم. مرحوم حاج ملا احمد مرد بافضلی بود. ایشان آن قسمتی از ریاض را كه در كشكول بحرانی آمده بود از آن‌جا استنساخ و ملحق به اصل كرد. در آن سالها عباس اقبال ایام عید به اصفهان و شیراز می‌رفت. در یك سفر كتاب ریاض را از مرحوم حاج ملا احمد (صاحب كتاب خلد برین یا تاریخ گویندگان اسلام) خریداری كرد كه بعد به كتابخانه دانشكده ادبیات منتقل شد. در همان زمان كه روضات- پیش از چاپ- به دست مرحوم حاجی میرزا حسین نوری می‌رسد، وی توسط شخصی به نام حاج آقا میرزا اصفهانی نسخه اصل
ص: 750
می‌كند كه وی بر بسیاری از كتاب‌ها حواشی و تعلیقات نوشته كه بسیاری از آن‌ها به دلایل مختلف از قبیل «لبیع او نهب او اصابة سانحة» از بین رفته است. «1» درباره پدرش هم نوشته است كه وی بیش از هزار كتاب داشته كه بر روی بسیاری از آن‌ها تعلیقه و تحشیه داشته است، اما بسیاری از آن‌ها «بجهات عدیدة یطول شرحها» از بین رفته است. «2»
تا آن جا كه می‌دانیم كتابخانه‌های شخصی در این دوره، اهمیتش از كتابخانه‌های عمومی بیش‌تر بوده است. با این حال حفظ و بقای این كتابخانه‌ها، مشروط به آن بود كه اوّلا آن‌ها وقف بر اولاد شود؛ ثانیا نزاعی میان اولاد درنگیرد و ثالثا از آن عالم، فرزندان و نوادگان عالمی بر جای بماند كه ارزش آن كتاب‌ها را بشناسند و آن‌ها را حفظ كنند. جزائری از كتابخانه سید نصر الله شهید یاد كرده كه تا چه حد بر جمع آوری كتاب حریص بود: «كان حریصا علی جمع الكتب، موفّقا فی تحصیلها». بعد می‌افزاید كه شنیدم كه او تنها در یك معامله، هزار كتاب را به قیمت بسیار نازلی در اصفهان خرید. آنگاه می‌افزاید: این كتاب‌ها در اختیار ورثه او قرار گرفته كه فكر می‌كنم تا كنون از بین رفته باشد. «3»
كتابخانه‌های شخصی، به جز علاقه صاحب آن، نیازمند پول مكفی بود؛ امری كه به
______________________________
ریاض را از میرزا ابو المعالی به امانت می‌گیرد- گویا در سال 1315 قمری- پس از آن حاجی با امكاناتی كه داشته دو دوره از روی آن استنساخ می‌كند. یك دوره در اختیار دامادش شیخ شهید مرحوم فضل الله نوری رحمة الله علیه بوده كه از دو مجلد بزرگ، یك جلد آن در كتابخانه مركزی دانشگاه تهران است. یك نسخه هم دست خودش كه مرحوم سید حسن صدر و دیگران از آن استفاده كرده‌اند. در حوالی سال 1320- 1321 كه مرحوم الفت- پسر مرحوم آقا نجفی اصفهانی- به نجف رفته بوده، آن نسخه را از ورثه مرحوم حاجی میرزا حسین نوری خریداری می‌كند. نسخه آقای مرعشی گویا از روی همان نسخه در نجف استنساخ شده است. البته سال تولد آقا نجفی را نمی‌دانم، چون مختلف نوشته‌اند: 1319، 1318 و بعد از آن. شیخ آقا بزرگ و حاج سید محسن امین از روی همان نسخه حاجی میرزا حسین استنساخ كرده‌اند. به هر حال نسخه میرزا در اختیار مرحوم الفت قرار می‌گیرد كه مرحوم حاجی سید حسن صدر هم حواشی بر آن دارد. مرحوم الفت برای آن فهرست تهیه كرد. این حرف شیخ آقا بزرگ كه جایی نوشته:
در آن سفر بخشی از ریاض- گویا توسط آقا میرزا اصفهانی كه نسخه را از آقا میرزا ابو المعالی به امانت برای حاجی نوری آورده- در رودخانه افتاد، نادرست است. شاید چیز دیگری بوده كه در دریا یا در فرات افتاده است. هر چه بوده همان بوده كه دست مرحوم الفت آمد، چون در روضات هم از بیش از موجود چیزی نقل نشده است. نسخه مرحوم الفت را هم حاج سید سعید نائینی كه ابواب الروضات الفت را چاپ كرد، از ایشان گرفت كه چاپ كند. اما بعد خبر آورد كه حاجی حسین آقا ملك آن نسخه را از ایشان گرفته و سیصد تومان برای آقای الفت فرستاده بود. بنا بر این آن نسخه هم در كتابخانه ملك است. تا اینجا مسموعات بنده بود از استاد ارجمند جناب آقای روضاتی. خود ایشان بعدها شرحی مختصر از این مسأله را در دو گفتار، صص 93- 96 آورده‌اند.
(1). افندی، همان، ج 3، صص 233- 234
(2). افندی، همان، ج 4، ص 308
(3). جزایری، الاجازة الكبیره، صص 83- 85
ص: 751
سادگی برای علمایی كه از طبقه متوسط و یا پایین جامعه بودند، میسر نبود. آن‌ها مجبور بودند با استنساخ كتاب، بسیاری از آثار را برای كتابخانه شخصی خود حفظ كنند و البته اگر پولی هم در بساط داشتند، نسخه‌ها را خریداری می‌كردند.
در اواخر دوره صفوی، مرحوم مجلسی برای تدوین كتاب بحار الانوار به خرید وسیع كتاب برای كتابخانه‌اش پرداخت و كسانی را مأمور می‌كرد تا از نقاط مختلف برای وی كتاب تهیه و خریداری كنند. او خود به استنساخ برخی از كتاب‌ها پرداخت و دیگران نیز بر آن می‌داشت تا از برخی از نسخ كمیاب، نسخه‌هایی را تهیه كنند. «1» نیز با تشویق وی كسانی با حمایت مالی دربار به یمن رفتند تا نسخه‌ای از مدینة العلم شیخ صدوق را بیابند كه در این كار توفیقی حاصل نكردند. «2»
به هر روی از یادداشت‌های چندی، چنین به دست می‌آید كه در آخرین سال‌های حكومت صفوی، كتابخانه علامه مجلسی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. بسیاری از عالمان بنام، كتاب‌هایشان در اختیار مرحوم مجلسی قرار گرفته است. از جمله خود وی در وصیت نامه‌اش به چند كتابخانه شخصی اشاره می‌كند كه در اختیار وی بوده است:
«كتاب‌های حافظ كاظم، كتاب‌های سید محمد علی! كتاب‌های شاه ابو تراب، كتاب‌های سعید حسن از آل براق، كتاب‌های میرزا غیاث و دیگران و نیز كتاب‌های پدرم». افزون بر این‌ها، طی سالها، كتاب‌های زیادی از درآمد حمام وقف شده توسط شاه سلیمان كتابت شده بود كه تولیت آن در اختیار علامه مجلسی قرار داشت. آثار دیگری را نیز كه خودش به اسامی آنها در وصیت نامه‌اش تصریح كرده، باید به آن افزود. «3» اینها همه محتوای كتابخانه بزرگ وی را تشكیل می‌داده است؛ كتابخانه‌ای كه تا قریب هفتاد سال پیش نیز تقریبا دست نخورده باقی بود و پس از آن متلاشی شد. «4» از جمله نسخه‌های اصل بحار الانوار كه در این كتابخانه بوده، اكنون در چند كتابخانه مهم كشور، من جمله كتابخانه آیة الله مرعشی نگهداری می‌شود. «5»
عامل عمده نابودی بسیاری از كتابخانه‌های شخصی، حمله افغان‌ها و ركود شدید ناشی از ویرانی‌های ناشی از این حملات تا استقرار دولت قاجاری بوده است. «6» برای نمونه،
______________________________
(1). مهدوی، مصلح الدین، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، صص 177- 178
(2). جزائری، همان صص 197- 198. در آن جا آمده است كه سلطان برخی از املاك خاصه خود را وقف كرد تا از در آمد آن نسخه‌هایی از بحار استنساخ شده وقف طلاب شود.
(3). مجلسی، وصیّت نامه، میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، ص 746
(4). مهدوی، زندگی نامه علامه مجلسی، ج 1، ص 180
(5). درباره نقش افندی در بحار نیز نك: جزائری، همان، ص 84
(6). در نشریه فرهنگ استان دهم (س 5، ش 28، ص 19) آمده است كه در دوره افغانها: هفته‌ها بلكه ماه‌ها
ص: 752
حزین، در شرح حال خود با اشاره به حمله افغان‌ها می‌نویسد: «در آن سال [1135] سانحه اصفهان روی داد و كتابخانه فقیر و آنچه بود، به غارت رفت و مرا بر تلف شدن آن نسخه‌ها تأسف است.» وی با اشاره به فقر و فلاكتی كه در اثر محاصره اصفهان پدید آمده، می‌نویسد:
«این دوران و احوال روزگاری گذشت كه عالم الاسرار بدان آگاه است. هر آنچه دست قدرتم می‌رسید، صرف می‌كردم و به غیر از كتابخانه چندان چیزی باقی نمانده بود و با وجود بی‌مصرف بودن، دو هزار جلد كتاب نیز متفرق ساخته بودم و تتمه در آن خانه به غارت رفت.» «1»
در این زمان، در بسیاری از شهرهای ایران، كتابخانه‌های شخصی مهمی بوده است كه نام بسیاری از آن‌ها را می‌توان از ریاض به دست آورد. فهرستی از برخی از این كتابخانه‌های را جواهر كلام در رساله كتابخانه‌های ایران «2» و همایون فرخ در مقاله خود تحت عنوان تاریخچه كتاب و كتابخانه در ایران «3» آورده‌اند. در مقالات یاد شده، یادی از كتابخانه شخصی مهم فاضل هندی كه پس از این، از آن سخن خواهیم گفت، نشده است